بسم الله الرحمن الرحیم
سن و سال آدم که بالا میرود، سادهترینها رنگ میبازد. آدمها سختتر میخندند، ذوق میکنند. فضایشان متفاوت میشود. خیلی چیزها عادی میشود.
سادهترین چیز، یعنی چه؟! یعنی یک وسیله، یک خوردنی، یک هدیه!؟
قدیمها شاید با چیزهای بیشتری ذوق میکردم و حالم خوب میشد، اما وقتی سنم بالاتر رفت و برخورد کردم به مشکلات پیچیده زندگی، زمانی که پشت هر لبخند، یک بغض گیر کرد، وقتی روزگار داشت لهم میکرد، دیگر به این راحتی، حالم خوب نمیشد.
مقدمه برای این بود که بگویم، وقتی به مشکلات پیچیده زندگی برسم، فقط یک دل سیر زیارت امام، آرامم میکند. فقط...
*
خب!
سادهترین و مؤثرترین اتفاق، ورود یک فسقلی دوستداشتنی به اتاق است که خودش را توی بغلم جا دهد. لذت عالم است که با هیچچیز عوضش نمیکنم. هر کدامشان که باشد.
در بدترین حال، خواهرزادهها فضایم را عوض میکند، مخصوصاً وقتی ناز کنند و مزه بریزند...
پ.ن:
۱- ممنون از دعوت یاس ارغوانی عزیز و محبت گندم بانو...
فقط شرمنده که دوست ندارم عکس خواهرزادهها را در فضای مجازی منتشر کنم. :) خیلی وقت بود که کسی به چالش وبلاگی دعوتم نکرده بود. جوونی کجایی که یادت بخیر :)
۲- دعوت میکنم از
و سایر خوانندگان گرامی...
۳- یک لیست نوشته بودم، ولی به یکیاش اکتفا کردم.
۴- دوستان اگر لطف کرده و شرکت کردید، ممنون میشوم در صفحه اصلی چالش ، نظر بگذارید تا لینک نوشتهتان در جمع شرکتکنندگان قرار گیرد.
والعاقبة للمتقین
سلام
ممنون از دعوتت 😊
ان شالله بزودی ما هم مینویسیم