بسم الله الرحمن الرحیم
ان‌شاء الله فقط برای او، در مسیر او و برای رضای او بنویسم.

اللَّهُمَّ اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ
خداجونم!
روز اولی که تو عالم ذر، نگام کردی و گفتی تو هم برو دنیا، برام برنامه ریخته‌بودی یه جایی باشم، یه باری بردارم، یه کاری بکنم، مگه غیر اینه؟ منو بذار همونجا خداجون! دقیقاً همونجا...

شهید

۱۴۰۱/۰۲/۲۲

بسم‌الله
خاطرات بازمانده از زینب، آخرش یک فیلمِ‌مستند ۳۸ دقیقه‌ای می‌شود.
یک کتاب که با عکس‌ها و مستنداتش، مجموعاً ۱۵۰ صفحه بیشتر نیست.
کاش کسی این وسط، زودتر سراغ زینب می‌رفت، همه را پیدا می‌کرد، همکلاسی‌ها، امام جمعه شهر، بچه‌های دبیرستان، مدیر مدرسه، همسایه، دوست، هم‌مسجدی و... زینب بیش از ۳۸ دقیقه و ۱۵۰ صفحه، کار کرده، تلاش کرده، فعالیت داشته که ره صد ساله را در ۱۴ سال پیموده. عشق علوم دینی داشته و بعد شهادت، مادر خواب می‌بیند که زینب در حوزه نجف‌اشرف، درس می‌خواند.

مهم عرض زندگی ماست، نه طولش. کیفیتش مهم است، نه کمیتش؛
قرار نیست به هر بهانه زندگی کنیم، به هر دلیلی عمر کنیم و هر چیزی ما را به این دنیا بند کند.
زینب، شب سال نو، عیدی‌اش را از خدا می‌گیرد و به لقاءالله می‌رسد...
*

پ.ن:
۱-بعضی از کتاب‌ها سبک هستند، سریع خوانده می‌شود. اما برخی‌ها ثقیل‌اند، سنگین‌اند، مدت‌ها طول می‌کشد تا از کتابخانه بیرون بیایند و خوانده شوند، اصلاً هم به حجم کتاب ربطی ندارد...
۲- راز درخت کاج، رزق میلاد حضرت ارباب بود. الحمدلله
۳- وقتی کتاب را خواندم، خجالت کشیدم از خودم که در امکانات، رفاه، توانمندی هنوز به هیچ‌کجا نرسیده‌ام...
۴- حتماً بخوانید.
۵- چهار خواهر و برادر، در جبهه بودند. دو برادر در خط مقدم و دوخواهر در بیمارستان آبادان... اما توفیق شهادت، نصیب زینب می‌شود که در شاهین‌شهر کار می‌کرد... جایی که برخلاف دلش، میلش قدم برداشت. خلوص زینب بیش از مهران، مهرداد و مینا و مهری بود...
۶- برای خدا باید کار کرد، چقدر بین خدا و دلمان، حواسمان به خدا هست؟

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.