قربون کبوترات
بسم الله الرحمن الرحیم
مهم نیست چند روزه بروی! یک روزه، دوروزه یا سه روزه، شاید هم بروی قصد ده روز کنی! مهم کیفیتش است، نه کمیت. مهم حالی است که امام به تو بدهد، نه حالی که خودت میکنی.
هنوز هم یکی از شیرینترین زیارتهایی که رفتم، سفر 48 ساعته سال 98 است... ساعت 14:30 پرواز داشتم، صندلیام 8Eبود. ساعت 16 به مشهد رسیدم؛ و شنبه ساعت 16، هواپیما از فرودگاه شهید هاشمینژاد بلند شد و این بار صندلیام 8Aبود.
در آن 48 ساعت، امام رضا جان هر کسی را که دوست داشتم و دلم برایش تنگ شده بود را آورد مشهد... مهمتر از همه، رفیقی بود که تاریخ آخرین دیدارمان، 4 سال پیش بود و امام، اساساً سوپرایزمان کرد. یعنی موقع بلندشدن هواپیما وقتی فهمیدم او هم در راه مشهد است، قند توی دلم آب شد و شب جمعه، در صحن انقلاب، کنار هم بودیم...
دومی فردا صبح رسید و سومی را فردا شب با گلدخترش در صحن غدیر دیدم.به زیارت هم رسیدم؛ آن هم روز زیارتی مخصوص 23 ذیالقعده...
دلم برای اینجور زیارتها تنگ شده، زیارتهای بیمقدمه، خوب، دلنشین و دوستداشتنی...
آقاجان
چقدر خوشبختیم که در مملکتی زندگی میکنیم که شمساش شمایید...
والعاقبة للمتقین
پ.ن:
یادم نمیآید تابحال نام این بزرگوار روی گوشیام افتاده باشد، بدون اینکه قبلش زنگ زده باشم و کارشان داشته باشم. همینقدر بیمقدمه از جوار امام مهربانیها زنگ زدند که یادت هستم و همینقدر امام رضا جان، هوای محبی را دارد که از محب بودن، فقط نامش را یدک میکشد... 16:57 شام شهادت
میدونی؟ واسه منم که تا حالا حرم امام دیگری رو ندیدم این یه جور خوشبختیه که لااقل امام رضا دیگه توی کشور خودمه و می تونم برم ببینمش.
الحمدالله