سنصلی فی القدس
بسم الله الرحمن الرحیم
اینکه نمینویسم، دلیل بر این نیست که چیزی را قبول ندارم و خواستم درباره مسئله فلسطین سکوت کنم.
الحمدلله رب العالمین، در این 39 سال، فقط یک بار راهپیمایی روز قدسم قضا شد! آن هم سالی که در مشهد مسئولیت داشتم و باید اتاقها را تحویل میگرفتم. اینکه میگویم 39 سال، یعنی 38 سال در راهپیمایی و نماز روز قدس بودم. وظیفه بوده و منتی نیست. الحمدلله رب العالمین، شرکت در راهپیمایی روز قدس، برایم جزو واجباتم بوده و هست و انشاءالله دیگر نباشد! یعنی انشاءالله تا ماه رمضان سال دیگر در قدس نماز بخوانیم و قضیه تمام شود دیگر! :)
الحمدلله رب العالمین این عشق به فلسطین، مردمش، سرزمینش، جزو نهالهایی بوده که از کودکی در وجودم کاشته شدهاست. این حرف را برای کسانی میزنم که صرفاً جنگ را محکوم میکنند، ولی یکی به نعل میزنند و یکی به میخ!
یادمان باشد اسرائیل، ملت ندارد، یک لشگر است که دولت دارد. همین! همه نظامی و غاصب هستند و ذرهای در محکومکردنشان تردید ندارم.
دلگرمم به صحبت اماممان که فرمودند: این حرکت، منجر به پیروزی کامل فلسطین میشود.
خیلی اتفاق افتاد این مدت!
درباره خیلی چیزها میخواستم بنویسم و ننوشتم. درباره خیلی نکات!
والعاقبة للمتقین
پ.ن:
1. یک بار از دروغ بافتن وبلاگنویسی ضربه خوردم. خیلی سخت، دردناک، انگار محکم کوبیدهشدم توی دیوار! هنوز هم زخمش روی روحم هست. هر چند طرف کلی توجیه کرد که میخواستم جذب کنم و... اما راهش دروغ گفتن نبود.
هنوز هم معتقدم روایت و داستان، هر کدام کارکرد خودش را دارد. وقتی اول شخص و از زبان خودم مینویسم، بدون قید داستانی بودن، یعنی روایت است... غیر این باشد، باید قید داستان و قصهگویی به آن اضافه شود، وگرنه از نظر دین، میشود دروغ! ولو اینکه قرار است کار جهادی انجام شود، تبلیغ شود و...
دین، با کسی شوخی ندارد. بابت تمام دروغها مؤاخذه میشویم. حتی به دلیل درست... هدف، وسیله را توجیه نمیکند.
2. در اینجا شاید همه راست را ننوشتهام از باب اینکه «هر راست نشاید گفت»، اما تا جایی که خاطرم هست، دروغ نگفتهام. حتی یک کلمه؛ حداقل دوستانی که سعادت داشتم و چهره ماهشان را دیدهام بر این نکته، میتوانند شهادت دهند.
به امید آزادی قدس