بسم الله الرحمن الرحیم
ان‌شاء الله فقط برای او، در مسیر او و برای رضای او بنویسم.

اللَّهُمَّ اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ
خداجونم!
روز اولی که تو عالم ذر، نگام کردی و گفتی تو هم برو دنیا، برام برنامه ریخته‌بودی یه جایی باشم، یه باری بردارم، یه کاری بکنم، مگه غیر اینه؟ منو بذار همونجا خداجون! دقیقاً همونجا...

بسم الله الرحمن الرحیم

سفری که روز میلاد حضرت ابوالفضل‌العباس علیه‌السلام، در امامزاده سید ابراهیم زنجان شروع شد و در روز میلاد شهزاده علی‌اکبر (علیه‌السلام) در حرم سیدالکریم، کربلای تهران به پایان رسید.

اگر بخواهم از اولش بگویم، می‌شود از ابتدای همین وبلاگ... از وقتی تصمیم گرفتم با نام حقیقی بنویسم، نه مستعار. دوستی‌هایم رنگ حقیقی گرفت. هر چند صدمه‌اش خیلی سنگین بود، اما این دعوت و رزق راهیان‌نور، همه غصه‌ها و غم‌ها را شست.

بعد ۱۹ سال شهدا طلبیدند که وارد خانه‌شان شوم. این بار نه فقط به‌عنوان زائر.

عنوان پرطمطراق مبلغه روی شانه‌هایم سنگینی می‌کرد.

در معیت دانشجو-معلمان دانشگاه فرهنگیان، یکی از استان‌های آذری‌زبان.

به واسطه رفیقی وبلاگی که متاسفانه خودش نتوانست همراه کاروان بیاید و به دلیل زمان‌بندی برنامه‌ سفر، دیدار میسر نشد.

تجربه دلنشینی بود، هر چند تلخی هم داشت. مهمترین تجربه‌اش این بود که دیگر دعوت سفرتبلیغی در غیر همزبانانم را نپذیرم.

مهمتر از همه، ارتباط‌گیری‌ سخت‌بود. حرف‌های خودمانی، همه ترکی بود و جایی میان زائرین نداشتم، جز در صحبت‌های رسمی.

هر چند سر صحبت را با چندنفری باز کردم، اما نشد انچه باید بشود...

ربنا تقبل منا هذه القلة

تجربه متفاوتی بود.

باشد در این راه بیش از پیش، دستگیری‌ام کنند.


پ.ن

۱. روز آخر، حرف‌هایم با فرمانده خواهران، ناقص به کسی رسید و ان طرف هم با ناراحتی تمام، پیامکی فرستاد و مرا به شهدا واگذار کرد وچقدر شیرین بود این واگذاری‌اش... شهدا میزبانی را در حقم تمام کردند و برگ آخر سفر، مهمان اختصاصی شهدای بهشت‌زهرای اندیمشک شدم. چقدر غریب، خاص، و پر از روضه... 

توی حرف‌هایش، از یک نکته، خنده‌ام گرفت. اینکه نوشته بود ما که دلی آمده‌ایم، شما بابت هزینه‌ای که گرفته‌اید، وظیفه دارید.

ترجیح‌دادم جوابش را ندهم، اما اینجا می‌نویسم:

الف) تا امروز که ۴ روز از سفر گذشته، چیزی دریافت نکرده‌ام. طبعاً درستش این بود که یا ابتدای سفر، می‌دادند یا درست روز بعد سفر...

ب) اگر بدهند، شاید بشود اندازه مخارجی که در سفر انجام دادم. (یعنی در حد جایگزینی)

ج) اگر قرار بود بابت یک هفته، هزینه بگیرم، ساعتی هم حساب می‌کردم، روزی یک تومن، اقلش بود. به گمانم راننده‌های اتوبوس، نقد و بیشتر گرفتن.

د)یقین‌دارم هر وقت لازم باشد، خودشان می‌رسانند. هزینه‌های همین سفر را هم پیش پیش فرستاده‌بودند.

۲. به امید روزی که ندبه جزو خاطراتمان شود، نه دعاهایمان

والعاقبة للمتقین 

نظرات (۲)

اجرت با خدا. ان‌شاء‌الله که خدا جبران می‌کنه، همونطور که خودت بارها تجربه‌اش کردی و دیگه باور قلبیت شده.

پاسخ:
سلام یاسمن بانو
ان‌شاءالله خدای متعال قبول کنه
قطعاً جبران می‌کنن.
ماچ بهت رفیق
  • لیلا خدایار
  • سلام قبول باشه ان شاءالله.

    همین که جوابی ندادین؛ معلومه قلب بزرگی دارین.

    ان شاءالله هر سال روزی تون بشه. 

    پاسخ:
    علیک سلام بزرگوار
    ان‌شاءالله

    خخخخ
    نه‌بابا، قلبم هم بزرگ نبود. اول که خواندم، عمیقاً ناراحت شدم. با دو روز فاصله جواب هم دادم، اما آنتنم پرید...🤣🤣🤣🤣 و ارسال‌نشد.
    مشورت عزیز بزرگواری بود. برای اینکه دیگر وسوسه‌نشوم، پیامکش را پاکش کردم که سکوت کنم
    نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.