ستون
بسمالله الرحمن الرحیم
ایستاده بودم روبروی حضرت پدر، پشت به قبله... داشتم حرف میزدم، دردودل میکردم... یک جایی که سر راه نباشد و مزاحم کسی نباشم.
دختری با چادر مشکی و روسری طوسی و پارچهای سبز که به مچ چپش بسته بود، روبرویم قامت بست، حواسم پرت شد.
قامتش را بست و شروع به خواندن حمد و سوره کرد. اول تای جلوی روسری را درست کرد، صافش کرد، چادرش را کمی جلو کشید، بعد هم سرِ چادر را زیر بغل زد و تا سورهاش تمام شود، پارچه سبز روی مچش را هم محکم کرد و به رکوع رفت.
رکعت دوم دوباره که شروع به خواندن حمد و سوره کرد، اول باز هم بالای روسری و چادر را درست کرد.
حالا نوبت قنوت بود... در قنوتش، دو تا از ناخنهایش را وارسی کرد که نشکسته باشد و به رکوع رفت...
*
بقیهاش را نخواستم ببینم.
اول به خودم
اول به خودم
اول به خودم
چقدر سر نماز، حواسم هست که جلوی بزرگترین، بهترین، مهربانترین، عظیمترین وجود عالم ایستادهایم و دارم با او حرف میزنم؟
چقدر یاد پدر و مادر و خواهر و دخترخاله و عمو و عمه و همسایه بغلی و دوستم میکنم؟
کسی من را سر نماز ببیند، میفهمد دارم مهمترین کار زندگیام را انجام میدهم!؟
اگر از کنارم رد شود، میفهمد دارم با متشخصترین وجود حرف میزنم؟
میفهمد کارم مهم است و نباید مزاحم شود؟
یعنی حالم، احوالم، مدل ایستادن و سخنگفتن، این معانی را میرساند... یا
پ.ن
۱. اگر بلد نیستم، حداقل میتوانم ادایش را دربیاورم... بلکه کمکم در وجودم رخنه کند.
۲. حداقل واجب آن است که موقع خواندن اذکار نمار، بدنمان کاملاً ثابت و بدون حرکت باشد، بجز ذکر بلندشدن از زمین «بهحول الله...» که در هنگام حرکت گفته میشود.
۳.حالا مثلاً آنقدر ادا در نیاوریم که اگر خدایی نکرده دیدیم جان کسی در خطر است، نتوانیم نماز را رها کنیم. انجا واجب است... هر چند ار نمازمان شاید یک زمانی به نماز امیر المؤمنین و امام سجاد (علیهما السلام)برسد، اصلاً نمیفهمیم اتفاق دیگری در حال افتادن است که بخواهیم نمازمان را رها کنیم...
در نماز، پای مولا را به تعبیر امروز، جراحی کردند و تیر را از پایشان بیرون کشیدند و وقت نماز سیدالساجدین، فرزندشان از بالای بام پرت شد و فوت کرد و امام هیچ چیز را نفهمید.
خیلی مانده تا برسیم... اما دور بودن مقصد، نباید آنقدر ما را بترساند که قدم در این مسیر نگذاریم.
سلام
ای وای نمی دانم چرا موقع نماز بعضی وقت ها اینجوری هست که کلی فکر و اتفاق از گذشته و حال هجوم می آورند سمت آدم که باعث هواس پرتی ات بشن و اصلا هم دست خود آدم نیست ی آیند تو سرت ... بیشتر وقت ها که محیط ساکت و آرام هست اصلا اینجوری نیست خدا را شکر اهل وول خوردن نیستم اما امان از موقعی که بیرون باشم و هی مجبور باشی روسری را بکشی جلو .
برای رسیدن به اون ایده آل فکر کنم باید تمرین روی تمرکز و یک سری عادت ها کرد.