در گوشی
بسمالله الرحمن الرحیم
لذت حرام، نگاه حرام، قدم حرام، حرف حرام...
هر چیز حرامی، آدمی را از حضرت حق دور میکند.
این روزها سعی میکنم کمتر گوش کنم، هر چیزی را...
نکند بهجای شعر و نوحه، از صدا لذت ببرم، از اوج و فرودش، از تحریرش، از مکثهایش...
آیا وقتی خوانندهاش، مداحش حتی قاریاش نامحرم است، میتواند لذت حرام شود؟
پ.ن
۱. این پست را مهر ۱۴۰۰ نوشتم. همان موقع تاریخ انتشارش را برای مهر ۱۴۰۱ فعال کردم و بعد هی عقبش انداختم. میخواستم یکسال خاک بخورد، ببینم هنوز هم معتقدم به این حرف؟
هنوز همانم. البته نه اینکه گوش نکنم. میکنم، اما خیلی کمتر از قبل شده. خیلی زیاد! کلا گوش نمیکنم.
۲. البته الان حس دیگری هم دارم. دوست ندارم کسی با من مخالف بکند، جوابم را بدهد. دلم فقط یک بلندگو میخواهد که خودم حرف بزنم و حرف کسی را هم نشنوم. برای همین است گاهی جواب کسی را دیر میدهم، مشکل خودم هستم؛ اگر در پیامرسان، صوت فرستاده باشد که هیچ... میرود دوسه روز بعد!
۳. در بخش «وبلاگهایی که دنبال میکنم» وبلاگ آقایان نیست. نه که خوب نباشد، استفاده نکنم، حتی گاهی فقط تحسین میکنم، خیلی وقتها رزقم آنجاست. اما نمیخواهم مراوردهام همیشگی باشد. عادت کنم! گاهی هم اضافه میکنم و بعد دوباره حذف میکنم. از هر چیزی که سبب شود رابطهام با نامحرم عادی شود، پرهیز میکنم.
حتی گاهی نظراتم را پاک کردم. اصلاح کردم. گاهی سر یکی یکی جملات، تأمل کردهام که زدن این حرف ضرورت دارد؟
برای همین است گاهی جواب نظرات برادران بزرگوار را خیلی کوتاه و مختصر میدهم. جز از چندنفر که صراحتاً اول به خودشان گفتم، بعد هم اینجا اتمام حجت کردم و نظراتشان رداً یا اثباتاً برایم مهم نیست؛ از کسی نه دلخورم، نه ناراحت، نه عصبانی... فقط سعی میکنم مراعات کنم، همین!
این نکته فقط، فقط و باز هم تأکید میکنم فقط درباره شخص حقیر است و لاغیر... و اثبات شی نفی ماعدا نمیکند. و باز به این معنا نیست که از نظر بزرگواری، ناراحت و دلخور و عصبانی شوم. خیر! چه کسی است که از خواندهشدن، خوشحال نشود که دومیاش باشم!
یکبار آمدم نظری را در خصوصیام، ویرایش کنم، دست خورد و پاک شد. عمد نبود... بعدا فکر کردم روش خوبی است، وقتی نخواهم بحث را دنبال کنم، نظر را پاک کنم. جواب داده، نداده؟ نمیدانم اگر خصوصی باشد که فقط پیش گیرنده میماند.
۴. سختگیرم؟ بلد نیستم؟ منزوی شدهام؟ اذیت شدهام و این برخوردها، تدافعی است؟ پا به سن گذاشتهام؟ عوارض چهل سالگی است؟ افسردگی؟
کم هم آوردهام. کلا!
شاید هم به قول دوستم، رقیق شدهام.
باشد رستگار شویم.
۵. خواستم بنویسم دیگر نمیآیم. دیدم اهلش نیستم. اما شاید کمرنگتر شدم تا مدتی! (حالا نه اینکه تا حالا آبی پررنگ مایل به سیاه بودهام!)
همین
حلال فرمایید و دعا
والعاقبة للمتقین
سلام
عاقبت بخیر باشید