فامیل
بسمالله
فامیلدار بودن، هزاران حُسن دارد... خیلی زیاد. همیشه یک نفر پیدا میشود که بتوانی از او کمک بگیری. مراوداتت را بالا میبرد، با آدمهای متفاوتی آشنا میشوی و ارتباط میگیری، فرهنگها، سلایق، عادتها و... زیادی را میبینی و یاد میگیری. به درد کار نویسندهها هم میخورد، انقدر زندگی دیدهای که بتوانی از میان هزار فامیل، کلی شخصیتسازی کنی، بدون اینکه بخواهی در ذهنت خلق کنی، مابهازاء بیرونیداشتنِ شخصیت، به باورپذیرکردن داستان، به شدت کمک میکند.
کارهایت، راحتتر راه میافتد، طول عمرت بیشتر میشود.
اما
یک عیب دارد...
بیشتر غم میبینی، از دست میدهی... اما شاید همین هم، حُسن باشد. اینکه حداقل اموات، تجهیز میشوند، دعاها و مستحبات، انجام میشود. چون همه هستند و هر کس، یک گوش کار را میگیرد.
و شاید همین عیب هم حُسن باشد، مرگ را برایت عادی میکند، ۱۵ رمضان، عزیزی را تا خانهابدیاش تشییع کردیم و امروز عزیز دیگری را به خاک، امانتدادیم. ترسِ مرگ برایم کم شدهاست، چون به جزئی از زندگی تبدیلشدهاست. تنها اتفاقِ قطعیِ هر زندگی.
اما
فامیلنداشتن، باعث میشود فاصله از دستدادنها، زیادشود، و هر بار مصیبت از نو شروع بود. مرگ برایم عادتشده، اما عادینشده... هر بار فکر میکنم خدا فرصت دوبارهزیستن به من دادهاست.
خدا رحمت کنه...
خوب که بنگری، فامیل دار بودن همش حسنه
و ما ازین محسنات بی بهره ایم...