خونین
بسمالله الرحمن الرحیم
مولا جانم
چقدر شما مهربانید که حتی حواستان هست که رسم سلام کردن یادمان دهید...
یاد بگیریم هر روز دست بر سینه بگذاریم و بخوانیم: سلام علی آل یاسین...
*
خبرش حتی به خواجه حافظ شیراز هم رسید و در این بزم، سهیم شد:
چشمِ یزیدِ زمان ز حلقه در آید
رهبرِ محبوبِ خلق از سفر آید
دیو چو بیرون رود؛ فرشته در آید!
(مصرعآخر، از خواجه حافظ شیرازی است.)
سالگرد ورود امام به میهن، مبارک
*
زنان همیشه در همهجا بودند، اما مردانِ تاریخنویس، کمتر دیدنشان. چون زنها یاد گرفتهبودند خودشان را از چشم اغیار، پنهان کنند.
حوض خون روایاتی است کوتاه از زنانی که در کمبود امکانات، در زمان دفاعمقدس، لباس و ملحفه و پتو میشستند و حوض خون، فصل مشترکشان بود. ابتدا که نام کتاب را دیدم، گمان بردم نویسنده به کنایه سخن گفته، اما...
جا دارد از هر راوی، کتاب مستقلی تهیه شود، اما انقدر موضوعات مهم و ناگفته بر زمین مانده که باید حوض خون را غنیمت دانست. بخوانید تا با بخشی از نگفتههای جنگ،آشنا شوید.
حوضی خونین که سالها پیش چشمِ عاطفیترین خلقت الهی بود، با آن گریست، غماش، دردش، اندوهش و نگرانیاش را در دلش پنهان کرد و هیچوقت دست از تلاش نکشید. شیرزنانی که در طول مصاحبه بارها از راوی پرسیدند راهی برای رفتن به سوریه هست که برویم خدمت کنیم؟ انقلاب مدیون اینهاست...
والعاقبةللمتقین
دوست دارم کتاب های خوبی که نثر سخت و پیچیده ای نداشته باشه و مستند و درست باشه درباره انقلاب و جنگ بخونم :)
ممنون از معرفی:*)