تکیهگاه
۱۴۰۰/۱۱/۲۶
بسم الله الرحمن الرحیم
اولویتش بود، پیش هر کس بود و هر جا که بود، تمام قد میایستاد و دستش را میبوسید. فقط فرودگاه دنبالش نمیرفت. باشرمندگی پیغام میفرستاد: اگر من بیایم، ۵۰ نفر هم باید دنبالم بیایند و آنوقت شما اذیت میشوید... کلی سفارش میکرد که ویلچر یادت نرود.
ماشینِ پدر که جلوی ساختمان ترمز میکرد، همانجا ایستادهبود و بعدش، کسی حق نداشت حتی در حد گرفتن انگشتپدر، کمکش کند.
تشریفات، طبقه دوم بود با ۲۵ پله، چقدر طولمیکشید برسم بالا، شاید یکدقیقه. اما برایش، مهم قدمِ پدر بود، حالا میخواست یکربع طول بکشد یا ۴۵ دقیقه.
*
احترام به پدر، در قاموس این مرد برایم معناشد. حتماً اثر دعاهای خیر پدر بود که فقط چند ماه بعد از رحلتش، پسرش، ولیامر کل مسلمین شد: امام خامنهای.
فالله خیرحافظا و هو ارحم الراحمین
آمین