بسم الله الرحمن الرحیم
ان‌شاء الله فقط برای او، در مسیر او و برای رضای او بنویسم.

اللَّهُمَّ اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ
خداجونم!
روز اولی که تو عالم ذر، نگام کردی و گفتی تو هم برو دنیا، برام برنامه ریخته‌بودی یه جایی باشم، یه باری بردارم، یه کاری بکنم، مگه غیر اینه؟ منو بذار همونجا خداجون! دقیقاً همونجا...

مسرور شد...

۱۴۰۰/۱۱/۱۶

 بسم‌الله الرحمن الرحیم
گنبد بزرگ و مطلا تمام قاب چشمانم را پر می‌کند. دست روی سینه می‌گذارم، اما اشک مجال نمی‌دهم که همه ادبم را برای سلام خرج کنم.
حرم را دور می‌زنم تا به درب زنانه برسم. ضریح شش‌گوشه روبرویم است. همان‌جا زیر پایم خالی می‌شود، می‌نشینم و جای قدم‌های او را می‌بوسم.

این‌بار، به جای شهزاده بنی‌هاشم، خواهری ضریح برادر را شش‌گوشه کرده‌‍ است، تنها راوی ولادتِ امامِ خاتم.
مدفونین اینجا، دلخوشی موعودی است که در پنج‌سالگی بار امامت را بر دوش کشید: «پدربزرگ، پدر، مادر و عمه...»
و مگر می‌شود در اینجا او به استقبال نیاید؟


خبری از هتل، مسافرخانه، اقامتگاه و موکب نیست. اگر کسی ماندنی بشود، درِ خانه پدربزرگش برای همه باز است.
همه مثل هم. به صرف شام و نفری یک پتو. انتخاب محل نشستن برعهده خود مهمان است و در خانه پدربزرگ امام عصر، زیر سقف آسمان را ترجیح می‌دهم:

السلام علیک یا بقیةالله

متی ترانا و نراک


- استاد! یه جا خوندم می‌گن اونقدر قشنگ بوده که هر کی وارد شهر می‌شده، دهنش وا می‌مونده.
- مگر شهر نظامی، قشنگم می‌شه! پادگانه‌ها.

ساکت شدم. راست گفت. پارک و بوستان جنگلی و موزه که نبود.
*
شهر نظامی بود! یک قلعه غیر قابل ورود. یک دژ نفوذناپذیر...
جواز عبور می‌خواست با کلی بازجویی! اما هر کس از آن‌جا برمی‌گشت، انگار روی ابرها راه می‌رفت.

خفقانِ زمان، به کلمات هم رسید و نام شهر، اسم رمز شد: سُرِّ مَن رَأی. نه فاعلِ کلام معلوم بود، و نه مفعولش...

اما همه می‌دانستند فاعلش شیعیانند و مفعولش امام حاضر. آنقدر شیعیان این عبارت را به‌کار بردند که نام اصلی آن «عسکر المعتصم»، دیگر روی شهر نماند. اسمِ رمزِ طولانی، مخفف و تبدیل شد به: سامراء


پ.ن:

1. بیایید با هم بخوانیم

2. جناب ناشناس/آقای سین دال/پرسشگر/ خانم شهلا/ دوباره ناشناس و حالا مخاطب خاص (یک نفر با این همه اسم!!!!!)

فقط خواستم در جریان باشید نظراتتان خوانده نمی‌شود. وقتی خوانده نشود، جواب هم ندارد. با شما حرفی ندارم. هیچ... حرف‌هایم را مفصل زده‌ام. این آخرین جمله‌ام خطاب به شماست: «والسلام علیکم»

نظرات (۲)

  • تار و پود √
  • اندر مااجرای نام شهر سامرا

    پاسخ:
    فقط یه برداشت شخصی است که به نظرم از روایت تاریخی اش قوی تره و می تونه درست باشه.
    تاریخ روایت کرده شهر زیبایی بوده.

    عه سین دال :")

    پاسخ:
    سلام
    قطعا تو نیستی عزیزدل...
    ایشون آقا هستن و فعلاً قصد خودازاری دارند و همچنان کامنت می‌ذارن.🤐 امیدوارم در جریان قراربگیرند و دیگه این طرفا نیان.
    نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.