استاد
بسمالله الرحمن الرحیم
کاش در تمامی لحظات یادمان باشد هستید، نگاهمان میکنید و هوایمان را دارید...
سلام الله کامل التام الشامل
اولین بار سال ۸۱، بهمنماه این کلمه را بهکار بردم. گذاشتم سر اسم کسانی که پای تختهسیاه میایستادند و از فقه، اصول، حقوق و معارف حرف میزدند.
تا قبلش هر کسی پای تختهسیاه بود، خانم معلم بود. خانم محمدی، خانم سمیعی، خانم رضایی و خانم نصیری
اما دانشگاه فرق داشت، همهشدند استاد جباری، شدند خانم دکترموسوی، اقای دکتر...
البته خانم هم صدا میزدیم، اگر طرف دکتر نبود.
فکر میکردم دانشجوها چقدر مودبند که همه را استاد صدا میکنند.
اما کمی گذشت، دیدم ظاهر قضیه است. روبرویش میگویند خانم دکتر موسوی، استاد منصوری و پشتسرش صدا میکنند منصوری و نصیری و حسینی.
ولی سعی کردم اینگونه نباشم. احترامم برای همه جا باشد، چه روبرو، چه پشتسر...
*
دلم تدریس میخواست، از همانوقتی که دیپلمم را گرفتم. اما نشد، نرفتم دنبالش... یکسالی این وسطها شدم خانم معلم قرآن بچههای پایه هفتم. سختبود، شیطنت داشتند و من آدم شیطنت جمعکن نبودم.
همان سال دوجلسه دعوت شدم برای بچههای کلاس نهم، کلاسِ فوقالعاده بگذاریم. عالی بود، تمام روحم پر از خوشی شد، ولی ادامه نداشت.
*گذشت، دنبالش نرفتم، دنبالم نیامد.
سهشنبهای به اصرار رفیقم، برای خودش و دوستانش، کلاس رفعاشکال گذاشتم. منطق نفهمیده بودند. هیچی... و منطق درس مورد علاقهام بود.
قرار بود ۸ برسم، ۸ و ربع رسیدم
صبرکردم دوستم برسد، دیر کرد. تا آخرش مسئولِ آموزش پنجره را باز کرد و مرا توی کوچه دید و در را باز کرد.
رفتم سر کلاس
قلبم ۲۰۰ تا میزد، دستانم یخ کرد، ورقها و دفترم را دراوردم و شروع کردم. برگشتم به ۲۰ سال پیش کلاس سوم دبیرستان، درس منطق...
شدم استاد مظفری.
فقط دوجلسه بود، بعد تمام شد. دوست دارم همان حاجخانم بمانم.
بهترین لقب و پیشوند...
نشان مسلمانیام.
دلم مکه میخواهد.
معلم شدنتون مبارک :`)
مهم اینه توی دلشون چطور صدا میکنن
و اینمبسته به اینه که بارزترین ویژگی خودتون رو چی نشون دادین و چطور تو ذهنشون حک شدین:`)