قریب
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام مولای من
این روزها، سخت میگذرد، کاش میشد صبح جمعهای زانو بزنم و در محضرتان تلمذ کنم.
گلزار شهدا باید نزدیک باشد، خیلی نزدیک. آنقدر که هر وقت ارادهکنی بتوانی برسی به میعاد، فاتحه بخوانی، سلام دهی و بار روی دلت را برداری...
*
قبرستان باید نزدیک باشد، آنقدر نزدیک که هر وقت دلت خواست، حتی در بینالطلوعین، بروی پیش عزیزت و با او حرف بزنی...
*
یا شاید هم اخرِ روز دلت گرفت... همانموقع که خورشید دامنش را از روی دشت جمع میکند و دلت میخواهد همین اواخر روز این لحظات آخر در گوشی پیش عزیزی که زیر خاک داری بنشینی و درد دل کنی
پدربزرگ
سالهاست با شما همکلام نشدم.
سالهاست.
از وقتی خاطرم هست، سمعک داشتید...
حرفزدن و شنیدن کلامتان، صبر لازم داشت که نداشتم.
محروم شدم از همصحبتیتان...
الان حتما بهتر میشنوید، میشود جوابم را هم بدهید؟
پدربزرگ
این داغ بر دل نشسته...
پشتم خالی شد...
چقدر کیف دارد بین الطلوعین در جوارتان بودن.
والعاقبة للمتقین
دیماه ۱۴۰۰
خدا همه رفتگان و بازماندگان رو بیامرزه... :`)