گیر
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام مولای من
کاش مولا گفتنم، فقط لقلقه زبان نبود... کاش فقط مولایم تو بودی و گوش به فرمانت بود. فقط به تو گیر بودم. کسی یا چیز دیگری مرا مشغول خود نمیکرد، دلگرمم نمیکرد، دلبستهام نمیکرد.
سنت الهی است. وقتی میخواهد بندگانش را بزرگ کند، کاری میکند بندهای وابستگی آنان به غیرخودش کم شود و همه چیز ببرّند.
متأسفانه ما یاد گرفتهایم همه چیز را برای خودمان بخواهیم. حتی اطرافیانمان را و این از شدت علاقه است، نه نفرت. همسر را میخواهم برای خودم، فقط باید برای من باشد، وقتش را با من بگذراند، حتی گاهی به بودنش با مادر یا خواهرش حسادت میکنم. پدرم، پدر من است، حتی با خواهر برادرها قسمتش نمیکنم. دوستداشتن من، باید همه خلاء های زندگیاش را پر کند. پس نباید دلتنگ خواهر یا برادرم هم بشود.
درباره مادر، خواهر، فرزند، خواهرزاده و برادررزاده...
البته نقطه مقابلش این است که چون نمیخواهیم انحصارگرا باشیم، همه چیز را ول کنیم و هوای دور و بریهایمان را نداشتهباشیم.
آدمها هر چه روحشان بزرگ بشود، خودخواهیهایشان کمتر میشود حساسیتهایشان کاهش مییابد. سعی میکنند آدمها را بهخاطر خود او دوست داشته باشند، نه به خاطر خودشان...
به پدر و مادرشان که جدا شدهاند، حق میدهند که دوباره ازدواج کنند، هر چند اذیت میشوند...
این قدرت روح فرزند/فرزندان است. باید سعی کنیم اطرافیانمان را بیتوقع دوست داشته باشیم. بدون چشمداشت کمک کنیم و حتی بدون توقع به انان ابراز محبت کنیم.
*
حواسمان باشد محبت افراطی و خودخواهانه، یا به عبارت دیگر وابستگی بیش از حد سبب میشود که در تله رهاشدگی بیفتیم. برای نگهداشتن اطرافیانمان، از خودمان عبور کنیم و سعی کنیم مطابق میل آنان زندگی کنیم. چون گمان میکنیم اگر اطرافیانمان را از دست دهیم، رهاشده و کسی را نخواهیم داشت.
جواب این سوالات را به خودمان بدهیم!
اگر مطابق سلیقه مامانم زندگی نکنم، یعنی اشتباه دارم میکنم؟
اگه علایقم، علایق همسرم نباشه، یعنی بدسلیقهام؟
من اگه دخترم بگه دوستم نداره، یعنی بیارزشم؟
اگر بابام بلاکم کنه، یعنی دوستداشتنی نیستم؟
اگر رفیقم تصمیم بگیره باهام حرف نزنه، یعنی وجود ندارم؟
هر مادر/پدری دوست دارد بچهاش مثل خودش شود، به عبارت صحیحتر شبیه آمال و ارزوهای خودش بشود. همان کارهایی را که خودشان نکردهاند، به هر دلیل، بچهاش بکند... همین!
*
بعضیها وقتی از خودشان عبور میکنند، و در تلهرهاشدگی میافتند، کمکم شخصیتشان را از دست میدهند و ممکن است دست به کارهای خارج از چهارچوب بزنند.
اما یادشان میرود در هر اتفاقی، هزار فاکتور دخالت دارد. اگر فقط یکیاش را حساب نکنیم، کار از دست ما خارج میشود.
ممکناست یکی قصد خودکشی کند، همه کارها را هم دست انجام دهد، اما لحظه آخر مثلا گره طناب شل شود و روی زمین بیفتد. یا ممکن است شخصی بخواهد برای خودکشی صحنهسازی کند، گره طناب را شل کرده تا فقط روی زمین بیفتد و بقیه بترسند و بیشتر به او توجه کنند. اما ان طناب، باز نشود و او بیخود و بیجهت جانش را از دست بدهد.
پ.ن:
۱. مدتیبود به یک نفر، گیر کرده بودم. دقیقش میشود ۲ سال و ۹ ماه. البته از اول، گیر نبودم. خوبشد در همین ۱۴۰۰ ماند و به قرنجدید نرسید. این وابستگی و گیر، هر چه میگذشت بیشتر میشد. یادم هست روز آخر برایش نوشتم دیگه بدون تو زندگیکردن رو بلد نیستم. اما حالا بدون او، نفس میکشم و فهمیدم امثال این جمله، فقط مخاطبش میتواند حضرت حق باشد و لاغیر.
آخرین گیر زندگیام، چند روز پیش باز شد. دقیقش میشود آخرین دقایق روز چهارم اسفند ۱۴۰۰. نمیدانم اسمش را چه بگذارم. اولش محبت و دلسوزی بود و در ادامهاش وا دادم.
حالا میگویم باورم نمیشد اینقدر سادهلوح بودم؛ اینقدر راحت سرم کلاه برود، یک کلاهگشاد... خیلی گشاد. ادامهاش حماقت بود، چیزهایی را دیدم، شنیدم و باور نکردم؛ یا بهتر بگویم نخواستم باور کنم. تهش انگار محکم خوردم توی دیوار و هیچوقت فراموش نمیکنم. هرچند سالهاست یاد گرفتم بالون زندگیام را از کیسههای حسد، کینه، بغض و غم خالی میکنم و اشتباهات و بدیهای دیگران را با خودم از اینطرف به آنطرف نبرم، بیش از او، تقصیر خودم است. عمری و وقتهایی که نمیدانم بطالت بود یا نه؟ تجربه سنگینی بود... شاید یکی از سنگینترین تجربه زندگیام.
این جمله از سریال This is us در قسمت اول را خیلی دوستداشتم:
I like to think that maybe one day you'll be an old man like me talking a younger man's ear off, explaining to him how you took the sourest lemon that life has to offer and turned it into something resembling lemonade.
۲. آخرین کلامِ خاص خطاب به او:
- از امام چهارم پرسیدند آیا حضرت حق، توبه یزید را قبول میکند؟ امام جواب دادند: بله، اگر فرصت توبه بیابد.
پس هر وقت فرصت توبه یافتیم، مطمئن باشیم خدای قادر متعال، توبهمان را خواهد پذیرفت، هر چقدر هم بار گناهمان سنگین باشد... حتی اگر شیطان توبه میکرد، حضرت حق میپذیرفت. حدیث است که اگر رحمت ۱۰۰ جزء داشته باشد، باریتعالی یک جزءاش را بین همه مادران از ازل تا ابد تقسیم کرده تا با ان محبت کنند و با ۹۹ جزء دیگر برای بندهاش، خدایی میکند. او فرای تصور ما مهربان است. یا ارحم الراحمین
و در این کار متوسل به دامان اهلبیت شویم.
- بالاتر و امیدبخشتر از آیه ان الله یغفر الدنوب جمیعاً، آیه دیگری هم در کتاب الله است. سوره مبارک فرقان، آیه ۷۰:
إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا
ﻣﮕﺮ ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﺗﻮﺑﻪ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﻳﻤﺎﻥﺁﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﻛﺎﺭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﻛﻨﻨﺪ. ﭘﺲ ﺍﻳﻨﺎﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺪیﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ نیکی ﺗﺒﺪﻳﻞ میﻛﻨﺪ. ﻭ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ هماﺭﻩ ﺁﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ.
تا وقتی زندهایم و نفس میکشیم فرصت کار خوب داریم، وقتی کارِخوب کنیم حضرتحق، بدیهای گذشتهمان را هم تبدیل به خوبی میکند. پس با حسرت برای گذشته، فرصتِ آینده را از دست ندهیم. در توبه و احساس گناه، نمانیم.
- و یادمان نرود:
... وَلَا تَیْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ
... ﻭ ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻧﺎﺍﻣﻴﺪ ﻧﺸﻮﻳﺪ، ﻛﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﻛﺎﻓﺮ ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻧﻮﻣﻴﺪ میﺷﻮﻧﺪ.
سوره مبارک یوسف، آیه ۸۷
والعاقبة للمتقین
سلام
با این پست گریه کردم
مرحبا ...چقدر خوب نوشتی و تبیین کردی و نتیجه گرفتی
که حتما اینها مرور های ذهنی ات هستند
هر چند سخت اما با مسأله کنار اومدی
آدم ها هر چبزرگتر امتحاناشونم سخت تر
جمیعا تو آیه ان الله یغفر الذوب همیشه برام جایسوالبوده
یعنی میشه فرصت توبه پیدا کنیم و جمیعاً گناهانمون بخشیده بشه؟
جمیعاً !؟
چ حال خوب کنه این آیه🙃