کار جدید
بسم الله الرحمن الرحیم
این روزها کار جدید، فضای جدید هر چند بدون حقوق و مواجب، حالم را خوب میکند. بودن در جمعی که حرف، دغدغه و نگرانیشان مادیات نیست. حرف از اضافهکاری، دستمزد، مرخصی استحقاقی و استعلاجی نمیزنند. برای بیشتر ماندن و کارکردن، از هم سبقت میگیرند و حتی از همین الان دغدغهشان شده که اگر کار تمام شود، چه کنند؟
این جمع، برای پول جمع نشدهاند. اینجا شاید همان بهشت موعود است. همان مدینه فاضله، همان...
مسئول گروه، شماره حساب گرفته که شاید مبلغی به عنوان هدیه واریز شود یا حداقل هزینه رفت و آمد را پرداخت کنند. هر چند باز دوستانی هستند که همان را هم نمیخواهند و حاضر به دریافتش نیستند؛ و درگیریشان با مسئول گروه سر ندادن شماره حساب است.
اینجا در میانه تهران پر از آشوب و صداهایی که برخی شبها، مرگ فریاد میکنند و نمیدانند چنین نفرینی به خودشان بر میگردد، وسط بهشتم. بین کلی احساس خوب، خاص و دوستداشتنی...
شاید چند ماه دیگر، وقتی بخشی از زحمات این مجموعه، به بار نشست و مقدم عموم در اینجا گرامی داشته شد، بگویم این توفیق چگونه و کجا به من رسید.
پ.ن:
امروز سالروز ورود دختر آب و آیینه، بانو حضرت فاطمه معصومه (سلام اله علیها) به شهر مقدس قم است. آرزوی زندگی در قم، یکی از دوستداشتنیهایم است که بعید میدانم روزی جامه عمل بپوشاند...
شاعر مصری عرب، نجیب محفوظ میگوید:
وطن المرء لیس مکان ولادته، ولکنه مکان الذی تنتهی فیه کل محاولاته للهروب
وطن انسان جایی نیست که در آن متولد شدهاست، بلکه جاییست که در آن، تمام تلاشهایش برای فرار به پایان برسد.
البته مطلقش را قبول ندارم، اما رابطهام با پایتخت، دقیقاً همین است.
خدا را شکر که مسیرش هموار است و هر چند وقت یکبار با بهانه یا بیبهانه میطلبند تا آوارهای روی دلم را بردارند.
والعاقبة للمتقین
چه پست دلنشینی، یه جور آرامش پشتش بود