چقدر شیرین
بسم الله الرحمن الرحیم
باید میایستادم! تمام قد، حتی کسی مثل حقیر، که بازیهای جام قبل را خوابیدهبود. حالا برای اولینبار، آواتارم را فوتبالی کردم. این وجه مشترک ما بود و هست...
بازی با انگلیس، نخواندن سرود و خوردن ۶ گل، یک سطل آب یخ بود که روی سر همه خالی شد.
با زدن سوتبازی، قرار تجمع گذاشته بودند. با هر گل انگلستان ذوق کردند و بعد بازی با پرچم انگلستان آمدند در خیابان... مثل همیشه تجمعشان آنقدرها نبود که گمان میکردند. به قول بزرگواری: ایران باخت و ایرانیها ناراحت شدند. انگلیس برد و انگلیسیها خوشحال شدند.
و یادشان رفت همین انگلستان که پرچم دورافتخار زدند، در جنگ جهانی اول منجر به درگذشت ۹ میلیون نفر از هموطنانمان شد.
جمعه ۴ آذر، اتفاقی تلویزیون را ساعت ۱۳:۱۵ روشن میکنم. دوربین از روی صورت تکتک بازیکنان عبور میکند و همهشان در حال زمزمه سرود ملیمان را هستند. برق شادی در چشمانم میدود... نیمه اول تمام میشود.
نیمه دوم هم...
خوب بازی میکنیم، اما در فوتبال امتیاز را به تلاش نمیدهند، به نتیجه میدهند.
(کاش همه کارهای دنیا شبیه حساب و کتاب الهی بود. هر کس اندازه تلاشش مزد میگرفت... بگذریم.)
وقت اضافه ۹دقیقهای، آخرین امید همهمان است. دقیقه ۹۷ بازیکن ایرانی روزبه چشمی (نخندید! فوتبالی نیستم و تا همین لحظه گل، اسمش را نشنیده بودم.) از جایی که فکرش را هم نمیکرد، با ضربهای که اگر نگویم یک سانتر عادی، نهایتاً پاس گل بود، توپ را وارد دروازه میکند. از فاصلهای نه چندان نزدیک و برابر بازیکنان پر تعداد حریف! یک بار نه، هزار بار دیگر صحنه گل را ببینید، هیچکس حتی شاید خودش هم گمان نمیکرد دروازه با شوت او باز شود.
ایمان بیاوریم به خالقی که آن بالاست... و فرموده و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی...
توانمان را به حداکثر میرساند. گل دوم که اوج خوشحالی بود.
و سجده شکر انتهای بازی، همان وظیفهای بود که باید! انجام میدادید.
الحمدلله رب العالمین
تجمع اغتشاش، تبدیل به جشن پیروزی شد با پرچم همیشه سرافراز ایران اسلامی
دمتان گرم! دستمریزاد، خداقوت... چقدر نیاز داشتیم به این حجم خوشحالی، شادی، همدلی، غرور
هزار بار شکر...
پ.ن:
۱- کاش کیروش، دو نفر را در بازی بعدی به زمین نفرستد... که وقتی این دونفر تعویض شدند، ما بالاخره گلزدیم.
اولی که در اغتشاشات این دوماه، آب به آسیاب دشمن ریخت و قرار نبود گل تیم فوتبال جمهوری اسلامی ایران، به نام او ثبت شود. دو یا سه بار شوتهایش به تیرک خورد. برای بازیکن کارکشتهای مثل او، این ضربات مسخره است.
دومی که هر چند همانموقع، عذرخواهی کرد، اما توجیهاتش در بازی مقابل تیمی اسرائیلی، یادمان نرفته است.
برای ایران، کسی گل میزند که دلش، قلبش، عملش در راستای ایران اسلامی باشد، و لاغیر
۲- ما هم اگر نخواهیم، حقتعالی ورزش را سیاسی میکند.
۳- یکبار خیلی عمیق فکر کردم که چرا ما اینقدر نقش توسل، توکل را پررنگ میکنیم، اما در غرب، صرفا با تلاش به جایی که میخواهند میرسند؟
چطور آنان بدون اعتقاد و توکل، به هر جایی میرسند و ما همه چیز را به او ربط میدهیم؟ نظر شما چیست؟
والعاقبة للمتقین
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود
هرچند که بعد از این هر اتفاقی هم بیفته مهم نیست. مثل چهار سال پیش که بازی خوبشون ارزشمند بود نه نتیجه