جام جهانی
بسم الله الرحمن الرحیم
جام جهانی 1998 ـ ۱۳۷۷
بازی اولمان را میبازیم.
بازی دوم با تیم ایالات متحده آمریکا است. چارمیخ پای تلویزیونم. این بازی، بازی مرگ و زندگی است. بازی حق و باطل. بازی اسلام و کفر. نماد اسلام در برابر نماد استکبار ایستادهاست. چقدر دوست داشتم جای بازیکنها جلوی آمریکا بودم و میتوانستم تقاص خون همه شهدا را بگیرم. جای همه کسانی که سالها با آمریکا و امپریالیسم جنگیدهاند. الان لشکر یازدهنفره ما صفآرایی کردهاست. یاد امام میافتم: «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.» پس هیچ غلطی نمیکند. یاد شهید بهشتی که میگفت: «آمریکا عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر.» میبریم! مطمئنم.
یا میبریم یا... میبریم. ما باید! دشمن شماره یکمان را ببریم. گلی که با ضربه سر استیلی وارد دروازه میشود، قشنگترین گل زندگیام است. جیغم تا خانه همسایه میرود، اشک توی چشمانم میدود و بغل خواهرم میپرم. بقیهاش مهم نیست. مهم این است که اینبار سربازان وطن، توانستند رودر رو آمریکا را شکست دهند. دمتان گرم! مردید به خدا!
بعداً در دیدار رهبری، آقا هم یاد این گل را میکنند و سر آقای استیلی را میبوسند. بالاتر از لبخند رضایت رهبر، چه میخواست؟! کاش جای او بودم.
تا آخر گوش کنید...
۲۵ سال، عقب افتاد.
دعا کنیم برای...
والعاقبة للمتقین
من سال ۱۳۷۷ نبودم. استیلی رو نمیشناسم و ضربهی سرش رو ندیدم؛ اما باز هم قلبم سرشار از شادی و چشمهام پر از اشک شد.
ان شاء الله امشب هم ..