بر خوردن
بسمالله الرحمن الرحیم
اینکه آدمها گاهی بهشان بربخورد، بد نیست. مثلاً یادبگیرد اگر جایی قدر و منزلتش را نشناسند، برایش ارزش قائل نباشند و به تعبیری، آدم حسابش نکنند، نرود. حتی پایش را هم نگذارد. اتفاقی نمیافتد. این، احترام به خود است. عزت نفس است که ارزشمندم و اگر جایی مرا نخواهند و نخواستند، چیزی از ارزشم، کم نمیشود.
اما گاهی برخوردن، بد است. یعنی کمظرفیتی، عدمتحمل، عدم اعتماد به نفس...
حرف و برخورد دیگران نسبت به هر فرد، دو حالت دارد:
۱- درست است.
۲- درست نیست.
اگر درست است، مثلاً عیب، اشتباه یا خطایی از فرد سر زده، برخوردن درست نیست. البته فرد تذکردهنده هم نباید! توهینآمیز برخورد کند. عیب است، ایراد است، مسئله است...
اما اگر درست نیست، اصلا لازم نیست که برای همه افراد توضیح دهیم که چرا حرفش غلط است. بیخیال! حرفش درست نیست، یعنی به من ربطی ندارد...
مثل اینکه کسی به رانندهای که پشت ماشینی نشسته، بگوید: شترسوار! این ماشین است، شتر نیست که... پس به راننده ربطی ندارد.
ضمن اینکه کاش شتر بود که خاصیتش بیشتر است.
اگر قرار باشد در برابر هر حرفی، ظرفیتمان به ته برسد، سنگ روی سنگ، بند نمیشود.
پ.ن:
۱- برای هر کار و مشکلی راهی است. این جمله را درباره مهندس شنیدم، اما به نظرم باید درباره مؤمن بکار برد:
برای مؤمنین، بنبستی وجود ندارد آنان یا راهی را خواهند یافت یا راهی خواهند ساخت.
۲- فقط با دست روی دست گذاشتن، نه راهی پیدا میشود و نه راهی ساخته میگردد. ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم
۳- بزرگتر، مشاور، استاد، ریشسفید، امام جماعت و گاهی یک دوست میشوند وسیله تا راه را به ما نشان دهند. أَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَیْنَهُمْ
۴- گاهی هم وقتی راهی پیدا نمیشود، باید متوسل شد، عجیب، غریب، خاص...شاید هم با یک نماز استغاثه به حضرت مادر یا امام عصر، گرهکور بازنشدنی، باز شود...
والعاقبة للمتقین
پ.ن:
همه پستهایم، به تعبیر حوزویها، حدیث نفس است. اول به خودم، خودم و خودم... ولی گاهی نوشتهای، نکتهای، حدیثی تلنگری میشود برای نوشتن. مثل همین پست...
خوشم اومد از جایگزینیش ✌️
من اوایل دوره کارشناسی فوق العاده حساس بودم. از کوچکترین چیزی ناراحت می شدم. الان هم زودرنج هستم ها ولی واقعا وقتی با اون دوره خودم رو مقایسه می کنم میگم خدا رو شکر که بهتر شدم. اون جورب فقط خودم رو داشتم اذیت می کردم.