خاله
بسم الله الرحمن الرحیم
کاش همه دخترها، قبل از مادر شدن، طعم خالهبودن را بچشند. حالا اگر قبلش نچشیدند، لااقل خواهری باشد که آنها را خاله کند.
دنیای بین خاله و خواهرزاده، قابل وصف نیست. حتی گاهی برای خیلیها غبطهبرانگیز است. رابطه مقابلش را تا امروز تجربه نکردم، اما از دوستان زیادی که هر دو نقش را داشتهاند، سؤال کردهام که خواهرزاده یا برادرزاده؟ و بالاتفاق خاله بودن را مرجح دانستهاند.
شاید الان اگر نظرات باز بود، خیلیها از رابطه غیرصمیمی و دور با خواهرزادهها یا خالههایشان میگفتند. حتی بعضیها ممکن است رابطه عمه و برادرزاده را خیلی خاصتر از خاله و خواهرزاده بدانند. برایش مثال هم بیاورند، دو سه عمه بزرگوار و عزیز... حتی بعدتر بگویند در ادعیه مأثور از امام عمة ولیالله، جزو محسنات محسوب شده، اما خاله که نیامده است
داشتم فکر میکردم به رابطههای خاله و خواهرزاده در تاریخ که میشود دست رویش گذاشت...
۱، ۲ و ۳- زینب، رقیة و امکلثوم که هر سه کنار هم در بقیع دفن شدهاند و اگر نقشههای بقیع را ببینید، قطعهای با نام بنات النبی در آنهاست که محل دفن سهخواهری است که سالها در دامن خالهشان حضرت خدیجه سلامالله علیها بزرگ شدهاند. خالهای که آنقدر شده برای خواهرزادهها، مادری کرده که مادر شده و این سه بزرگوار، بنات النبی نامیده شدهاند.
۴- إِمامة (یا أَمامة یا أُمامة هر سه تلفظ آمده) خواهرزاده ناتنی حضرت زهرا (سلامالله علیها) که حضرت در وصیتنامهشان درباره او مینویسند: «وَ أَنَا أُوصِیک أَنْ تَتَزَوَّجَ أُمَامَةَ بِنْتَ أُخْتِی زَینَبَ تَکونُ لِوُلْدِی مِثْلِی.
به تو وصیت میکنم که با امامة دختر خواهرم زینب، ازدواج کنی؛ زیرا که او برای فرزندانم همانند من است».
«لِوُلْدِی مِثْلِی»، خیلی حرف دارد...
هر بچه، قلقی دارد، ادایی دارد، مدلی است... همه اینها را امامة میداند. مدتها پیش خالهاش بوده و همه را دیده... در مدینه کسی را جز پدرش نداشتهاست. نقل شده مادرش در مدینه از دنیا رفته و پدر، ازدواج نمیکند. این خواهرزاده، روزها که دلتنگ میشده، بوی مادرش را در آغوش خاله تجربه میکردهاست.
روضهاش میشود حضرت مادر میدانستند قرار است اولادشان به یتیمی بزرگ شوند؛ خودشان درد بیمادری کشیده بودند، یکی را تربیت کردند، یادش دادند که فرزندشانشان، جز درد بیمادری اذیت نشوند.
أمامة بنت ابوالعاص بن ربیع، همانی است که احتمالا فرزندان خالهاش را عروس و داماد کردهاست. وقتی بانو امالبنین، پا به خانه نور میگذارند، احتمالا همه فرزندان حضرت مادر هم ازدواج کردهاند. چه اینکه تاریخ ولادت و ازدواج حضرت فاطمه کلابیه سلامالله علیها خیلی روشن نیست، اما با توجه به تاریخ ولادت حضرت عمو که سال ۲۶ هجری است، میتوان تخمین زد که نهایتاً یک سال قبلش ازدواج کردهاند.
و سال ۲۵ هجری، یعنی امام حسن مجتبی علیهالسلام ، ۲۲ یا ۲۳ ساله هستند و طبعا با توجه به فرهنگ آنزمان، خانه پدر نبودهاند.
*
در سیر زندگی معصومین، خیلی به این روابط، پرداخته نشدهاست. به چند دلیل...
اول فضا، زنانه است و حریم دارد. و همین باعث شده از رابطه بانو امامه و خالهاش، جز یک خط وصیت حضرت زهرای مرضیه سلامالله علیها حرفی بهمیان نیاید.
دوم همیشه تاریخ، غالباً مورخین مرد بودند و طبعا مردان را میدیدند، مردانه میدیدند و مردانه مینگاشتند. رابطه عمهها آشکار شده، چون در تقابل با مردی است که معصوم است، اما فضای خالهها زنانهتر است.
سوم بخشی از تاریخ به ما نرسیدهاست. در زمان مهمی، ممنوعیت نقل حدیث داریم. کتابسوزیها و کتاب دزدیها هم بماند.
چهارم از امام باقر علیهالسلام به بعد، احادیث بیشتری به ما رسیدهاست. تا این امام همام، خالههایی بودهاند، اما از بعد ایشان، احتمال قریب به یقین معصومین از نعمتِ معاشرت با خاله، محروم بودهاند. چه اینکه مادران بزرگوارشان در ظاهر به صورت کنیز وارد ممالک اسلامی شدهاند و جایی گزارش نشده که با خواهرشان بودهاند و طبعا تنها بودهاند.
احادیث هم درباره خاله، کم است. به دو مورد برخورد کردهام...
یکی توصیه رسولالله صلوات الله علیه برای کفاره گناهی، امر به نیکی به مادر میکند و وقتی میشوند مخاطب مادر از دست داده، امر به نیکی نسبت به خاله میکنند. ... قال: «ألک اُمّ حیة؟» قال: «لا»، قال: «فلک خالة حیة؟»، قال: «نعم»، قال: «فأبررها فانّها بمنزلة الاُمّ یکفّر عنک ما صنعت». اصول کافی، ج ۲، ص ۱۶۲
جای دیگری هم توصیه میکنند اگر خواستید به کسی بابت از دستدادن خاله، تسلیت بگویید یک جوری تسلیت بگویید انگار مادر از دست دادهاست.
*
این روزها نقلشده حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام به وصیت حضرت مادر عمل کرده و با خواهرزادهشان، ازدواج کردهاست. (بین ۳، ۷ روز تا یکسال بعد از شهادت حضرت مادر، مورخین تاریخ این ازدواج را تخمین زدهاند.) شاید غریبترین نوعروسی که به خانه بخت رفتهاست، اوست. هنوز اشک این خاندان، خشک نشده... زخمی التیام نیافته و مرهمی روی آن نیست.
قطعاً حضرت پدر، با لباس مشکی خطبه عقد نخوانده و بیصداق او را به خانهبخت نیاوردهاست. ظلم از ایشان سر نمیزند.
اما این ازدواج، خود برای همه مرهم است. برای امامه که دوباره مادر از دست داده...
اما او بوی مادر را برای یتیمان خاله، همراه دارد. سالها از محبت مادریِ خاله بهره برده... شاید تا امروز امام حسن و امام حسین علیهما السلام شرم میکردند در بغل او، گریه کنند، محبت مادرانهاش را بچشند و غم فراق را مرهم گذارند.
حالا از امروز، شادی اهلخانه این است که در آغوش نوعروسی گریه کنند که نشانههای مادر را دارد.
اصلاً شاید تعجیل حضرت پدر، برای همین بوده که این دو پسر، مأمنی بیابند...
اینروزها خانه اهلبیت، بین خوشحالی و غم میرود و میآید. مادری رفته و نوعروسی آمدهاست. یاد مادر، چشمها را خیس میکند، هقهقها را بلند میکند...
اما حضرت پدر، حتماً بهانهای برای لبخند مییابند تا نوعروس، دلچرکین نشود...
هر چه از حضرت مادر بگوییم، کم است.
شاید برای همین است که ولادت ایشان، ۱۷ روز بعد شهادتشان است. برای اینکه کسی در غم نماند. وگرنه تا عمری باقی است، میشد در غم مادر سوگوار ماند.
والعاقبة للمتقین