برادر؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سومین اثر سعید روستایی، همان راهی را رفت که فیلم اول و دومش رفته بود. ابد و یک روز و متری ششونیم، دو پله اول برادران لیلا است.
پست میخک و بزرگوار دیگری تحریکم کرد این فیلم را ببینم. اول هم رایگان دانلودش کردم و بعد ترجیح دادم زیر دین کسی مثل سعید روستایی نمانم.
فیلم به غایت تلخ، سیاه و ناامید.
اگر سمیه ابد، فکر اصلاح بود، تنها کسی بود که هوای مادر پیرش را داشت و برادرش را معرفی کرد که دنبالش بیایند، به کمپ ببرند تا ترک کند، لیلای برادران لیلا، دیگر امید به اصلاح ندارد و قربانی شدن پدر و مادر را ترجیح میدهد.
پدر و مادر دومین جایگاه را بعد از حضرت حق دارند. و بعد توحید، مرتبه بعد احسان به والدین است.
زیربنای اسلام در این فیلم زده میشود. و لا تقل لهما آف که هیچ، پدر از دختر سیلی میخورد.
بگذارید کمی بدبینانه نگاه کنم.
از نظر لیلا، منجی علیرضا است. این نامگذاری بیش از آنکه مرا یاد امامان بیندازد، یاد سلسله منحوس پهلوی میاندازد. چرا منجی ترسوی این خانواده که آخر با تحریک خواهر، تشجیع میشود، علیرضا نام دارد؟!
بزرگ خاندان فیلم، که معتقد به مناسک مذهبی هستند، احترام بزرگتر برایشان مهم است و تا سال مشکی میپوشند و مراسم سال را به مثل ختم و هفت و چهلم برگزار میکنند، برایشان پسر ارجحیت دارد، ظاهر و باطنش آن پر از تناقض ایت، از بدی به دیگران خیر دیدهاند، دروغ میگویند، فریب میدهند و فیلم بازی میکنند.
فامیلی این خانواده، جورابلو است. پایینترین پوشش انسان، کسانی که تصور بزرگی و سروری دارند، اما در حقیقت پایین و زیر پا هستند.
بزرگ خاندان شان، حاج غلام است. غلام است، نه آقا! بعد آقا اسماعیل قربانی میشود و قارداش علی، جایش را میگیرد... قارداش یعنی برادر...
شب عروسی، لیلا با یونیفرم منافقین، اول عکس دستهجمعی میگیرد و قربان صدقه خانوادهاش میرود. اما در مجلس عروسی، بمبش را منفجر میکند. آبروی پدر و برادران را میریزد و فرار میکند. دوستشان دارد، اما هر کاری که میکند در جهت اصلاح است.
دستشویی عمومی خارجیها به خانه، زندگی و داروندار ما (بخوانید ایران!) میارزد و شرف دارد. دو سه توالت آنها کجا و دو توالت خانه اسماعیل جورابلو کجا!
چهره موجه فیلم، محمود است. با ریش و سبیل حزباللهی، کت و شلوار و یک کیف، اساساً تو زرد از آب در میآید و منوچهر مجبور میشود بهخاطر کلاه گشادی که سرش گذاشت، با جعل و دروغ برای همیشه برود. محمود نماینده جماعت حزباللهی است که مثلا کار را قرار است درست کند تا همه به ثروت برسند.
برهنگی سکانس ثابت فیلمهای سعید روستایی است. تعمدی دارد به نشاندادن برهنگی و عادیسازیاش... چه مذهبی و چه غیر مذهبی.
عاشق پبمان معادی و نوید محمدزاده است و قدر مطلق بازیگرانش در هر سه فیلم است.
درمان درد دارد، همان که لیلا میکشد. صدای دستگاه ماساژ که شبیه شلیک مسلسل است در ابتدای فیلم که همزمان روی صحنههای اغتشاشات در حال پخش از تلویزیون مطب شنیده میشود، پیامی جز این ندارد.
والعاقبة للمتقین
جالب بود....