معلم ۲
بسم الله الرحمن الرحیم
به افتخار هر کسی که مرا حرفی آموخت
به رسم ادب، مادرم که اولین معلمم بود. حرفزدن از او آموختم
پدرم که مرا با کتاب دوست کرد...
خواهرم که پا به پای هم بزرگ شدیم...
معلم کلاس اول، از او سواد آموختم. سوادِ خواندن و نوشتن با خطی بینظیر و نقاشی بینظیرتر که هر هفته، طرحی را بر روی تابلو، نقش میکرد.
برای معلم کلاس دوم
معلم آرام، دوستداشتنی، مهربان... معلمی که خواهرش را در همان سال از دست داد و اخم به ابرو نیاورد و غصههایش را پشت در کلاس میگذاشت.
برای معلم محبوب کلاس سوم که همان یکسال به مدرسه مان آمد و رفت. مچم را گرفت و نظم را به من آموخت.
معلم پر انرژی کلاس چهارم که مرا از لاک تنهایی بیرون آورد. یاد سوهان عسلی بعد ختم انعاممان بخیر...
و معلم مهربان، خاص و ویژه کلاس پنجم که همه عمر علمیام را مدیون او هستم. یادم داد که اگر بخواهم، میتوانم.
برای معلمهای دوستداشتنی مقطع راهنمایی.
برای معلم علوم که نفس همه را سر کلاس حبس می2کرد و بیرون کلاس دوستداشتنی بود. چقدر سفر مشهد، با او خوش گذشت.
برای معلم پرورشیمان که علاقه به او باعث شد رشتهاش را دوست داشته باشم و به شوق شبیه او شدن، سر از معارف دربیاورم.
برای معلم ادبیات، هر چند در کلاس او چیزی نشدم، اما الان میتوانم جلوی شغل، عنوان نویسنده را بنویسم.
برای معلم ریاضی، مهربان بود و دقت را به من دیکته کرد.
معلم دینی که با تیپ جذابش، همه را شیفته خودش کرد.
معلم نقاشی که نقش زندگی برایمان میکید.
معلم خط که من در کلاسش کیف میکردم.
معلم تاریخ، که برای اولین بار نمرات تاریخم را به 20 رساند.
معلم حرفه و فن، هر چند دوستداشتنی نبود، ولی سر کلاسش به من خوش میگذشت.
معلم عربی که مرا عربیدوست کرد...
برای مرحوم مدیر مدرسهمان که اگر نبود، مسیر زندگیام جز این بود که الان هستم.
معلمهای خاص دبیرستان معارف
معلم دینی... یادمان داد چگونه زندگی کنیم و بخش مهمی از دینداریام را تا همیشه مدیون او هستم
معلم ادبیات که شعرهایش، مسحورمان میکرد و مهرش، محبش، لطفش و صمیمیتش همه نداشتههایش را جبران میکرد.
معلمهای عربیام که تا همیشه و تا اخر دنیا هر آنچه از عربی میخوانم و میفهمم را مدیون تلاش، زحمت و سختگیرشان هستم.
معلم منطق که برای همیشه 2 واحد منطق صوری را روی سنگ وجودم حک کرد.
معلم عدل که برایم معنای عدل را جا انداخت و تا همین امروز درسهایش یادم ماندهاست.
معلم دوست داشتنی، باسواد و زحمتکش تاریخ که مرا با تاریخ آشنا کرد، دوست کرد و مرا عاشق تاریخ ساخت.
مدیرمان که مادر بود، مدیر بود، همراه بود...
برای اساتید دوره کارشناسی
استاد فقه که یادمان داد فقه را حفظ نکنیم، بفهمیم و بکار بندیم.
استاد حقوق مدنی که مدنی را قورت داده بود و همیشه با حوصله، سؤالاتمان را جواب میداد.
استاد حقوق جزا، که آنقدر ما را به جزا علاقمند کرد که اگر بینالملل نمیرفتم، قطعاً اولویت دومم جزا بود.
استاد معارف که یادمان داد دین را بفهمم.
استاد حقوق بینالملل که بحثهای با او بزرگم کرد.
استاد اصول فقه که سر کلاسش عشق میکردم
استاد قواعد فقه که تا همیشه خودم را شاگردش میدانم.
استاد مدنی ۷ که خوشحالم شاگردش بودم.
اساتید حوزوی سطح سه
استاد طلاق و نکاح که اجازه داد شهید ثانی را هم نقد کنیم
استاد فسیل مقدمه علم حقوق، که اجازه داد کلاسهایش را حاضر نشوم
استاد پایاننامهام که متأسفانه توفیق نشد از محضرشان بیشتر استفاده کنم و آن موضوع سرانجام نیافت.
و مقطع ارشد
استاد شهیدم دکتر حاج ناصر قرباننیا... شهید منا که مرا تنها گذاشت. رحم الله من قرأ فاتحة مع الصلوات
*
اینجا باید از همه دوستان، آشنایان، فامیل، خانواده و حتی تمام کسانی که روزی از کنارم عبور کردهاند، آنها را دیده و حرفهایشان را شنیدهام، تشکر کنم.
عمیق که فکر میکنم هر که دیدهام، از دو حال بیشتر خارج نبوده است.
غالباً مصداق «من علمنی حرفاً فقد صیّرنی عبدا» بودند
یا ندرتاً مصداق «ادب از که آموختی از بیادبان!»
دعا میکنم برای دسته اول که خوبتر شوند، تکامل یابند و عاقبت بخیر گردند...
و دسته دوم اگر قابل هدایتند، به مسیر هدایت شوند، اما اگر... شرشان از جامعه اسلامی کندهشود، انشاءالله
و العاقبة للمتقین
عه شما هم حوزه خوندید بعد کارشناسی
چه جالب