عصرهای کریسکان
بسمالله الرحمن الرحیم
جوانی سرخوش از خطه کردستان!
تنها جرمش، فرار از سربازی بود. رفقای خوبی داشت از آنهایی که قطعاً مصداق (حَسُنَ اولئک رَفیقاً) هستند. دلش با انقلاب و امام بود... هر جایی که توانست کمک کرد و به اطلاعات عملیات سپاه رسید.
۶۰ ماه در زندان دموکراتها و کوملهها اسیر بود. چند سال بعد از آتشبس! جایی که همه خوشحال از اتمام جنگ، ذوق داشتند، او همچنان در دست ضد انقلاب بود. خانوادهاش چقدر در مدت اسارتش، رنج دیدند از خودی و بیگانه. از سوءظنهای بیخود... همسری تنها... برادر تازه جوانش به جرم شباهت به او، تیرباران شد.
وقتی آزاد شد، رنجهایش تمام نشذ. به او برچسب جاسوسی زدند تا وقتی عملیاتی را در عراق اجرا کرد و پاکدستیاش ثابتشد.
خواست با همان تن رنجور و زخمی باز هم در راه انقلاب جانفشانی کند، این بار همسرش خواهش کرد بالای سر زندگیش بماند. خسته شده بود از فشار زندگی.
حقوقش کلا قطع شد و شد قبر کن! اگر قرار است کسی ادعا کند که از سفرهانقلاب، طلبکار است، امثال اوست که همهچیزش را در راه انقلاب داد.
شهید امیر سعیدزاده، سنیمذهب بود، مگر مهم است؟! او سعید بهدنیا آمد، سعادتمند زیست و سعید از دنیا رفت.
وَسَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا (سوره مبارک مریم ـ آیه 15)
ﻭ ﺳﻠﺎﻣﻰ [ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ] ﺑﺮ ﺍﻭ ﺑﺎﺩ، ﺭﻭﺯﻯ ﻛﻪ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻭﺯﻯ ﻛﻪ ﻣﻰﻣﻴﺮﺩ ﻭ ﺭﻭﺯﻯ ﻛﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﺮﺍﻧﮕﻴﺨﺘﻪ ﻣﻰﺷﻮﺩ.
پ.ن
عصرهای کریسکان را بخوانید... روایت بخشی از سختیهایی که برای انقلاب کشید شده و ما بیخبریم؛ آنقدر بیخبریم که حتی رهبر انقلاب در تقریظ کتاب به این نکته اشاره کردند.
این عزیز بزرگوار، سال 1400 به رفقای شهیدش پیوست.
ممنون از پویش کتابخوانی دوست عزیز خانم دزیره جان
والعاقبة للمتقین