سکوت ترافیک گرما
بسم الله الرحمن الرحیم
یک موقع موضوعی توی ذهنم رژه میرود و میخواهم دست به قلم شوم، بعد قبلش چیزی میخوانم و یکدفعه قفل میکنم.
مثل همین الان... با خواندن پست ما فضولها ی جناب شاگردبنا
*
باید با خودم تکرار کنم که امر به معروف و نهی از منکر، واجب است، مثل نماز... بگو و برو اثر دارد.
ولی چقدر میتوانم اجراییاش کنم.
وقتی پایش فحش شنیدهام، یکبار بدجور هم کتک خوردم... یعنی واقعاً ترسیدهام؟! بعد آن وقت چقدر ادعایم میشود: یا لیتنی کنت معک فأفوز فورا عظیما
نمیشوم مثال آن کسی که خواب دید وقتی تیر آمد، جا خالی داد و تیر به امام برخورد کرد؟!
*
دیروز در راستای سر شلوغی، از ایستگاه نعمتآباد تا شهید محلاتی رفتم، یعنی تقریباً از ابتدا تا انتهای خط سوم. طبعاً و معمولاً تهرانیها هرچقدر هم شرق و غرب بروند، دیگر اینقدر شرق و غرب نمیروند. از جنوب غربی تهران تا شمال شرقی... یکی از طولانیترین مسیرها... یکساعتی توی مترو بودم و چقدر خستهکننده.
فکر کردم ما تهرانیها چقدر از عمرمان را در مسیر میگذرانیم! البته باید برای آن هم برنامه بریزم و انشاء الله میریزم.
دید مثبت نسبت به ترافیک، برنامه محفل:
از خانم حافظ قرآن، سوال شد که روزانه چقدر مرور میکنید، جواب داد: هر چقدر توی ترافیک باشم. بین ۲ تا ۳ ساعت...
بعد آقای ابوالقاسمی گفتند در تهران، خیلی این ترافیک به حفاظ کمک کرده در حفظ و تثبیت...
البته قید میزنم، احتمالا نه با کلی وسایل، ایستاده در قوطی کنسرو اتوبوس و مترو😖 و گرمای خفهکننده آن! (این بند هم به نظرم توجیه بود، یک زمانی ورد زبانم بود الحمدلله الذی خلق الانسان و الانسان خلق التوجیه🤪)
والعاقبة للمتقین
آخ واااقعا چقدر از عمرمون داره توی این رفت و آمدها میره 😅