نوشتن
بسمالله الرحمن الرحیم
توی گروهی بحث شده بود اندر نوع برخورد با کارفرمایی که رزومه یا نمونه کار میگیرد و بعد توی افق محو میشود. دغدغه دوست عزیزی بود که سوال کرد...
شاید سؤال و جوابها برای بقیه هم دغدغه یا خاطره باشد...
سوال
سلام دوستان
خوبین؟
چندتا سوال داشتم که خوشحال میشم نظرتونو بدونم🥰🌱
اگه شما برای جایی یا شخصی نمونه کار یا رزومه بفرستین و جوابی دریافت نکنین، احساستون و حال و هواتون نسبت به این ماجرا چیه؟ یعنی مثلا آیا فکرتون مشغول میشه یا حداقل تا چند روز منتظر دریافت نتیجه خواهید موند یا اینکه مثلا اگه نهایتا ظرف مدت یه روز جوابی دریافت نکردین، کلا پروندهشو تو ذهنتون میبندین و اصلا هم دیگه بهش فکر نمیکنید؟ ( هر دوی این حالتها رو در نظر بگیرید و نظرتونو بگین: ۱.فرخوان کلی زده شده و یا ۲. خود اون شخص شما رو میشناسه و رزومه و نمونهکار ازتون دیده و درخواست دریافت نمونه کار در زمینهای مشخص و تخصصیتر میده)
سوال دیگه اینکه حالا اگه از دستهی اول بودین، آیا از اون شخص یا مجموعه میپرسین که نتیجه چیشد؟ و اگه آره، چطور میپرسین که هم عزت نفس و اعتماد به نفس خودتون آسیب نبینه هم با دریافت یه جواب واضح از جانب اون شخص، بتونید پروندهشو ببندین؟ (چرا اینو گفتم، چون خودم اکثر اوقات بایدیفالت اصل رو بر این میذارم که خب قطعا کارم خوب نبوده که اطلاعی ندادن دیگه. مخصوصا اگه تو حوزه تجربه یا نمونه کار چندانی هم نداشته باشم. و اینکه خب کمتر پیش میاد اگه کارت خوب باشه، چیزی نگن. فوقش حتی اگه سطح کار بالاتر از انتظار اونا باشه، پیام میدن و مثلا سر هزینه مذاکره میکنن)
و سوال آخر که شاید مقدمه و مهمتر از سوال دوم هم هست اینکه:
اساسا آیا بنظر شما خود این پیگیری کردن نتیجه و نظر اون شخص یا مجموعه، کار درستیه؟ (از زوایا و جوانب مختلف. مثلا آیا شخص یا مجموعه با خودش نمیگه خب وقتی چیزی نگفتیم، یعنی نه دیگه، اینکه پرسیدن نداره😅/ یا مثلا اینقدر سرش/سرشون شلوغه که نتونن توضیح بدن که مثلا چرا به شما بازخوردی ندادیم🙄/
یا چیزایی از این دست که احتمالا به ذهن شما هم برسه)
نظر دوست اول:
+خب وویس فرستاده و پیشنهادش پیگیری کردنه. تجربهاش ثابت کرده که پیگیری کرده و بر اساس اون، بعضاً رفع سوءتفاهم شده و مشغولشده... اخرش هم گفته پیگیریکردن باعث میشه ما ادمهای پرروتری بشیم و زندگی برای این جورافراد راحتتره.
- خواهش میکنم عزیزم، مرسی که نظرتو گفتی❤️ خب حالا بیا یه جمله بندی درست هم برای بیان نسبتا درستش جور کنیم😂 مثلا این خوبه؟
ممنون میشم نظرتونو راجع به نمونه کاری که ارسال شد، بدونم یا اینکه خوشحال میشم ازتون بازخورد بگیرم راجع به نتیجهی کار
و اینکه قسمت آخر ویس هم خیلی حق بود👌👌😅
+ نه😂اینا خیلی متواضعانه شد. پرسیدن بهتر: سلام وقتتون بخیر، نمونه کار رو ملاحظه کردین؟ (قاطع، 😂کوبنده، رها!)
- اهااا😅😅، احسنتتت، حله، مرسی😅😅❤️
نظر دوست دوم:
با سلام و عرض ادب (چه باکلاس) ☺️
من کلا میفرستم و میپسرم به خدا و بعدا هم اصلا یادم نمیاد که کجا و کِی و کی بوده
اگه خود عوامل پیگیری کنن، تازه میپرسم کدوم؟ 😜
نظر بزرگوارسوم
سلام.
منم موافقم به رها بودن.
به تجربه میگم اگر رزومه تأیید نشد، گرفتن بازخورد یا نگرفتنش چندان در رشد تأثیری نداره، چون اون مجموعه یا شخص فرصت یا حوصله گفتن دلیل رو ندارن و از حیطه توجهشون خارج میشی(درسته که برخلاف اخلاقه)، یا اصلاً خودشون هم نمیدونن که دقیقاً چی میخوان. حتی ممکنه سطح شما خیلی بالاتر از اون مجموعه باشه و به همین دلیل بازخوردی ندن.
معمولاً هرجا خواستم ورود کنم به همین جمله افوض امری الی الله اکتفا کردم و بیخیال شدم که خودم رو در جهت خطکش آدمها قرار بدم.
بازخوردها پیرامون مطالبم رو هم با همین رویکرد پیش بردم. نه تعریف باعث شده از قلمم خوشم بیاد نه نقد کردن متوقفم کرده.
🌹
نظر مدیر گروه:
ابدا نمیپرسم.
اگر خوششون بیاد ارتباط میگیرن دیگه. چه کاریه! دیسیپلینتون رو حفظ کنید.
بعدم یه نکته! ببینید چون خودم انجامش دادم. بارها و بارها. میگم که وقتی یک نفر یا یک مجموعه فراخوان میده، تعداد زیادی آدم ارتباط میگیره. واقعا دیگه وقتی نمیمونه که ما به اونهایی که جامعهٔ هدفمون بودن پیام بدیم که شما مورد مدنظر ما نبودید. صورت خوشی هم نداره. بنابراین پیشفرض اینه که بعد از بررسی درصورت نیاز به همکاری بهتون پیام میدیم.۱
نظر حقیر
=علیک سلام، منم واقعا درگیری داشتم؛ حق دارین... ولی بیخیالش شدم. کلا بیخیال
و حتی شده وقتی پیگیری کردن، دیگه یادم نبوده. والاع متن هم میفرستم، بیخیال حقالزحمه میشم، چه برسه رزومه، تجربه ثابت کرده رزق دست خداست و کار هم رزقه و باور کنم و یرزقه من حیث لایحتسب...
چون اونایی رو هم که پیگیری کردم، واقعا نتیجه نداده، در نتیجه رها میکنم. تجربه رها کردن و فراموش کردن، همیشه بهتر بوده.😅☺️
توی جوایز و مسابقات که خیلی خوب بوده، یعنی هرجشنوارهای که دنبال کردم، هیچ...هر کدوم رو ول کردم، بردم.
در نتیجه توصیه میکنم کار خودتون رو بکنید، نتیجه و سرانجام و... رو واگذار کنید به خدی متعال. همیشه اتفاقهای بهتری افتاده
- اخه خیلی وقتا شاید بحث مالیش هم اصلا مطرح نباشه. مثلا من واقعا شیفته و بندهی بازخورد دادن و بازخورد گرفتنم حتی اگه کارم کلا با خاک یکسان شه😅🚶🏻♀️چون بنظرم خیلی الهام بخش و رشددهندهست مخصوصا اگه اون شخص رو، شخص قوی و کاربلدی ببینم.وگرنه حرفتون راجع به رزق درسته کاملا👌و مرسی که نظرتونو گفتین🌸
یه چیزی هم که خیلی وقتا بهش فکر میکنم اینه شاید همین گفتنها و پیگیریهای من و امثال من، باعث بشه یه رسم یا روش نادرست، تموم بشه از یه جایی به بعد.
=میدونم چی میگی عزیزدل. منم دوست دارم بازخورد کارم رو بدونم. ولی نمیدونم چرا...کلا توی وادی نوشتن، خصوصا رسانه سه تا حالت متصوره
۱- خیلی خوبه
۲- فاجعه است
۳- نیاز به اصلاح داره...
تجربهام نشون داده صرفا مورد سوم اطلاعرسانی میشه... مورد اول وقتی چاپشد میفهمی. یا وقتی حقالتحریر رو واریز کردن. مورد دوم هم وقتی قراربود یه جا چاپ بشه، نشد میفهمی😂
-چه جااالب😂😂 یه جا برای خودم ذخیره میکنم این پیام رو که هر وقت در موقعیت مشابه قرار گرفتم مرورش کنم
= تجربه کار رسانهای نه خیلی جدی از سال ۸۶ تا حالا؛ فقط مطمئن باش بالاخره خبرش میرسه. گاهی باید سر یه وقت مشخص برسه... حتی یکسال بعد
- دیگه شما به این میزان تجربه میگین نه خیلی جدی، من ترجیح میدم برم تو افق محو شم😅🚶🏻♀️
= آخه مستمر نبوده... مستمرش ۸ ماه با یک هفتهنامه بود. بقیهاش فکر کنم ۵۰ تا مطلب هم نشد. خیلی پراکنده
- انشاءالله که موفق باشید و تجربیات پر خیر و برکتی پیش روتون باشه🌱۲
پ.ن
۱- این را در جواب مدیرمان زدم:
سلام
اتفاقا به عنوان کسی که مجری نبودم و بارها منتظر موندم و الان ول کردمش...لنگ در هوا موندن، واقعا اذیت کننده است.
با احترام به نظرم صورت خوشی داره اگر فرصتی باشه و اطلاع بدین شما مدنظر ما نبودید.
یا یه پیشنهاد دیگه:
لااقل تو فراخوان اعلام کنید تا فلان تاریخ، اطلاع میدیم. این قراردادنِ زمان، باعث میشه طرف بفهمه دیگه.☺️نه اینکه گوشه ذهنش هی بمونه که چی شد.
۲- در جوابش اول میخواستم بنویسم کدام تجربه پیشرو؟! بعد ۱۶ سال! اینکه ما پیر شدیم و نوبت جوانترهاست... که اگر این تجربه مستمر بود، یحتمل چندسال سابقه رسانه داشتم، احتمال حقوق و بیمه و امثالهم..، نوشتههایی که تعدادش از اعداد خارج میشد و مهمتر اینقدر گیر ناشر نبودم برای چاپ خاطرات حجم...
اما ترجیح دادم چیزی نگویم. امیدوارم این جوانها با ورود به عرصه رسانه، انحصار را بشکند. زمان ما که خیلی انحصار بود...
والعاقبة للمتقین
اری، این انحصار در حوزه مدیریت و مسولین هم وجود داره، انگار نه انگار اکثر فرماندههای جبهه زیر ۳۰
سال بودن.😐😑
و اینکه توکل باید به خدا باشه و امید دستگیری اهل بیت.