بسم الله الرحمن الرحیم
ان‌شاء الله فقط برای او، در مسیر او و برای رضای او بنویسم.

اللَّهُمَّ اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ
خداجونم!
روز اولی که تو عالم ذر، نگام کردی و گفتی تو هم برو دنیا، برام برنامه ریخته‌بودی یه جایی باشم، یه باری بردارم، یه کاری بکنم، مگه غیر اینه؟ منو بذار همونجا خداجون! دقیقاً همونجا...

رفاقت 36 ساله‌

۱۴۰۳/۰۲/۳

بسم الله الرحمن الرحیم

یادم نیست چند ساله بودم. شاید 4 ساله... دلم چادر خواست و مادر برای نمازجمعه، برایم چادر دوخت. جلوی چادر را دوخت، برایش آستین گذاشت. دم آستین را کش داد. زیر گلویش هم بند داشت که گره می‌خورد. (چیزی شبیه چادرهای نماز آستین‌دار) فسقلی و نیم‌وجبی چادر سر می‌کردم و دست در دست بابا به نمازجمعه می‌رفتم. 5 سالم شد، دیگر در قسمت مردانه راهم ندادند. با اینکه شرط سنی، 7 سال بود.

*

اولین دخترخاله که دنیا آمد. مادر قصد رفتن به بیمارستان کرد برای دیدن نورسیده...  شرط ورود بچه‌ها به بخش زایمان 7 سال بود و هنوز 6 سالم نشده بود. مادر می‌گفت با چادر، نمی‌فهمند چند سالت هست و می‌ترسیدم مسئول بخش بگوید نمی‌توانم بروم داخل... رسیدیم بیمارستان و چند لحظه بعد دیدم مادر جلوتر از من ایستاده و اشاره می‌کند بیا! از ترس اینکه راهم ندهند، همانجا جلوی نگهبانی، خشکم زده بود. چادر مرا بزرگ کرده بود.

*

از کلاس اول دبستان، چادری بودم. عین خانم‌ها چادر سر می‌کردم و مدرسه می‌رفتم. ناب‌ترین خاطره‌ کلاس اولم، انتظارِ تنها همکلاسیِ چادری‌ام، دمِ درِ کلاس بود. صبح‌ها معمولاً زودتر از من می‌رسید. کیف به دست و چادر به سر می‌ایستاد تا برسم. با هم وارد کلاس می‌شدیم، چادرها را تا می‌کردیم، کیف‌ها را روی نیمکت می‌گذاشتیم و می‌دویدیم توی حیاط...

چادر محدودیت بود، دیگر نمی‌شد دوید، بازی کرد، خانه پدربزرگ برایمان فضای تنفس بدون چادر بود. آنجا با چادر می‌رفتیم، بعد چادر را درمی‌اوردیم و با بچه‌های فامیل می‌دویدیم، بازی می‌کردیم و وقت شام، دوباره چادر سر می‌کردیم.

*

دوست دارم همه نگاهم کنند. پز کاپشن مامان‌دوزم را بدهم که اگر چادر را درست سر کنم، دیگر هیچ‌کجایش معلوم نیست. دلم می‌خواهد داد بزنم مامانم بهترین خیاط دنیاست که یک کاپشن برایم دوخته که با مدل‌های مزون‌دوز مو نمی‌زند. دوست دارم راه بروم، بدون مانع و مادر هزارباره تذکر می‌دهد: «چادره! شنل که نیس...» و جواب می‌دهم: «سَرَمِه دیگه»

*

اینکه یک عاشق ریاضی و حل مسئله، چگونه سر از دبیرستان علوم و معارف اسلامی درآورد، جای خود... اما سال اول و با ورود به مدرسه، دیدن بچه‌های سوم و چهارم، با روسری و مقنعه مشکی، چادرهای روگرفته، چیزی را درونم تغییر داد. کم‌کم سر روسری داخل رفت و دستم بالا آمد تا رو بگیرم و بیشتر از قبل، شبیه مادر شوم. دیگر رسیده بودم به اینجا که: «چادرتو یه کم بکش عقب! لااقل چشاتو ببینیم.» و دلم می‌خواست نگاه هیچ‌مردی به آنچه خدا بهم داده بود، نیفتد.

*

دانشگاه همین بودم. همیشه با چادر و گاهی مقنعه رنگی! در حد زیتونی، کرم، سرمه‌ای... نخی و ساده. گاهی هم روسری‌های رنگی سوغات مکه را توی کیفم می‌گذاشتم و توی دانشگاه عوض می‌کردم. پوشیه را توی قم دیده‌ بودم، مشهد هم بعضی وقت‌ها می‌دیدم که خانم‌ها استفاده می‌کنند. گاهی نفسم زیرش در نمی‌آید. از اولین سفر عمره، یک پوشیه برای خودم سوغاتی گرفتم و رفیق سفرهای زیارتی‌ام شد.

دومین سفر عمره‌ای که قسمتم شد، تازه چادرهای مدل‌دار، مد شده بود و بعد از چادر! مثلاً ملی، چادرهایی گشادتر هم به بازار آمده بود. چادر عربی خواهرم را قرض گرفتم. راحت‌تر بود، دست‌هایم باز بود، با پوشیه صورتم کامل پوشیده بود و خلاصه ترکیب چادری که آن وقت‌ها لبنانی‌اش می‌خواندند با پوشیه، همان چیزی بود که می‌خواستم: محفوظ، پوشیده و راحت.

تنها اشکالش این بود که جلوی چادر زیپ داشت! آخ زیب. زیرش دم می‌کردم و شُرشُر عرق می‌ریختم.

*

وقتی برگشتم برای خودم چادر لبنانی گرفتم. معذب بودم که نمی‌توانستم رو بگیرم. آن اوایل، دستم را از یکی از آستین‌ها در می‌آوردم و رو می‌گرفتم... کم‌کم عادی شد. لبه روسری‌ام بیرون آمد، رنگی شد. ساق دستم را با روسری ست می‌کردم. عینک آفتابی می‌زدم. هیچ‌وقت روسری‌هایم، جیغ نشد، اما ست ساق‌دست‌هایم، شده بود مداد رنگی!

*

- همین لبه روسری که بیرون می‌ذاری، خوشگل‌ترت می‌کنه‌ها!

این را رفیق طلبه‌ای گفت توی یک اردو جمعی که از قضا قهوه‌ای پوشیده بودم.

تذکر بعدی را سال 95 گرفتم، وقتی دوستم را سوار ماشین کردم تا با هم به جایی برویم. روسری‌ام گل‌بهی کم‌رنگ بود... گفت اینجوری خوشگلتری... بعد از آن، روسری‌های رانندگی‌ام تیره شد، فقط مشکلی نبود.

*

با یک رفیق حرف می‌زدم که بحث‌مان رسید به چادر، به اینکه رو گیر بودیم و حالا نیستیم. آسیب‌شناسی کردم که سه چیز باعث شده که دیگر رویم را نگیرم: رانندگی، عینک آفتابی و چادر لبنانی...

آخری را تقریباً حذف کردم.

تصمیم گرفتم در حالت دوم هم رو بگیرم، اما رانندگی را نمی‌شد کاری کرد.

...

*

دلم می‌خواست کاری کنم که موقع رانندگی هم رو بگیرم، اما نمی‌شد. هزار تا فکر کردم و نشد. همیشه پوشیه برایم تابو بود. تبرج است، توی چشم می‌آید و...

مطالعاتم و بیشتر از آن تفکراتم درباره حجاب، بیشتر شد. رسیدم به مصاحبه دختری 22 ساله که همیشه پوشیه می‌زند. چیزی را در من تکان داد. استفتایی از امام خامنه‌ای تکمیلش کرد: پوشیه در هیچ‌کدام از شهرهای ایران، تبرج نیست؛ و یک فکر، استنباط از تاریخ، ترغیبم کرد: «آیا بانوی عالمیان حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) از روبنده استفاده می‌کردند؟ اگر جواب منفی است، پس چرا هیچ‌وقت از شمایل ظاهری‌ ایشان ذکری به میان نیامده است؟ اگر مثبت است مگر هدف ما این نیست که هر چه بیشتر شبیه الگوی تمام و کمال زن مسلمان بشیم؟»

اصلاً تبرج یعنی چه؟ یعنی یک جوری بپوشی که به چشم بیایی و نگاه‌ها را دنبال خودت، بکشانی!

یکسره مشکی‌پوشش به نظر می‌آید، ولی چشمی دنبالش کشیده نمی‌شود. چون مشکی، رنگ ایستایی است. بعد هم به قول همان مصاحبه، حالا به چشم هم آمد، طرف چه می‌بیند: هیچ‌چیز! پس انچه که جلب توجه کرده حجاب سرتاپا مشکی است که چیزی هم معلوم نیست. نه زنی که خود را زینت داده‌ تا به چشم بیاید.

تصمیم راحتی نبود. گارد خانواده از همه چیز بیشتر بود. سکوت خانواده نزدیک و لطف خدای متعال در عدم بحث با فامیل، حواشی مسئله را جمع کرد. تصمیم را 5 سال قبل گرفتم که نیمه دوم سال، فقط به عزا گذشت. اولین دیدارم با همه فامیل در پوشش جدید، یا در تشییع بود، یا ختم، یا هفت... ما هم در این مصیبت‌ها، فامیل دور نبودیم! بعضاً نزدیک هم بودیم و کسی در بار اول، جز دلداری دادن، کار دیگری نکرد.

و بعد 40 روز، عادت می‌کرد.

و به کسی جواب پس ندادم، حتی یک بار.

بعد هم که کرونا شد و الحمدلله رب العالمین، تنها حُسن کرونا برایم عادی‌شدن پوشیه بود.

*

سال 1400 هم چادر کمری اصیلی به دستم رسید که پوششم را محفوظ‌تر کرد. چادری با الگویی متفاوت از الگوهای بازار، محفوظ، پوشیده، خوب و راحت.

*

حالا 5 سال می‌گذرد که روسری‌ام در خیابان، مشکی شد.

به ندرت، شاید سالی یکبار روسری رنگی بخرم. هر چند هنوز هم گاهی دیدنشان، نفسم را قلقلک می‌دهد که دست به جیب شوم. اما

اولاً به کارم نمی‌آید.

ثانیاً قبلی‌ها هست (البته که تعداد زیادی از روسری‌های قبلی را هم بیرون دادم، چون دیگر آنقدر استفاده نداشتم. چند تایی ماند برای مهمانی‌ها و مجالس دوستانه و سخنرانی‌هایم که توی جلسه عوض کنم.)

می‌دانم خیلی‌ها هستند بعد کرونا، هنوز ماسک می‌زنند .از خیلی از خانم‌ها شنیده‌ام که راحت‌ترند.

هنوز هم توی گرما، زیر پوشیه دم می‌کنم. دم‌می‌کنم یعنی خیلی گرم می‌شود، اما نفسم نمی‌گیرد.

کمتر رستوران می‌روم. کافی شاپ خیلی وقت است نرفته‌ام.

به ندرت در محیط عمومی حتی آب می‌خورم.

این روزها زندگی‌ام راحت‌تر شده، آرام‌ترم، صبورترم. حرف‌های بقیه رویم اثر ندارد. پوست‌کلفت شده‌ام و دعا می‌کنم تا لحظه مرگ، چادر را کنار نگذارم.

و العاقبة للمتقین

  • حاج‌خانوم

حجاب

حیا

چادر

نظرات (۷)

سلام، در حال حاضر من برای خودم اینطور نمی‌پسندم.

پاسخ:
علیک سلام عزیزدل
شما مختارین! :) به هر حال حجاب، یه حداقل داره که واجبه رعایت بشه.
اما
تا محدوده حداکثرش، یک طیف وسیعی رو شامل میشه و هر کسی بنا به هزار دلیل، می‌تونه کم وزیادش کنه. :)
موفق باشید.

حجاب پوشش جامعه است.

بنظرم همچنان که حداقل رو رعایت نکردن در جامعه امر فردی نیست و مسئولیت زاست. انتهای طیف وسیع حداکثری رو داشتن هم فردی نیست و مسئولیت زاست.

در زمان حال که حجاب جدای از بخش شرعی، چالش اجتماعی هم محسوب میشه، این نوع برای افرادی سوالاتی بوجود میاره.

همین محدودیت‌هایی که میگید مثلا تنفس سخت می‌شه، آب نمی‌خورید، کافه نمی‌رید و... .

 

بد و خوبش نمی‌کنم. 

اگه یادداشتتون دلیه و ناراحتتون می‌کنه بحث رو ادامه ندم🌹

پاسخ:
1- بله، مسئولیت زاست... قطعاً همینه.
2- سؤالاتشون رو بپرسن. مشکلی با جواب دادنش ندارم. :)
3- الان دیگه در حالت عادی اذیتم نمی‌کنه. یه موقع‌هایی که خیلی گرم میشه و اگر بدوم که خیلی کم پیش میاد. :) (شاید بد توضیح دادم. پوشیه ضرر نداره. پارچه اونقدر ضخیم نیست که تبادل هوا نباشه. چه اینکه پایین پوشیه بازه. به گرمی ماسک نیست که چند سال ملت رو مجبور کردند علیرغم تمام معایبی که داشت و منفعتی که نداشت، استفاده کنند. یه دکتر طب سنتی به‌خاطر استفاده مداوم از ماسک به علت الزام وزارت بهداشت، تمام موهای سر و صورتش، کاملاً سفید شد...)
4- نه که حالا چیزی نخورم و دور از جون بلایی سر خودم بیارم. معمولاً میرم یه گوشه، توی زاویه دیوار... شده تو گرمای هوا شربت بخرم و چون نی داره، راحت زیر پوشیه نوش‌جان کنم.
5- کافه رفتن، کلا موضوعیتی نداشته و نداره. البته چند باری مجبور شدم کافه برم. ترجیح می‌دم قرارهام رو توی اماکن زنانه بذارم که راحت باشم.
6- خیلی وقته که تلاش می‌کنم توی شرع، صرفاً بر اساس دلم، جلو نرم.

٢- نمی‌پرسن. پیش خودشون قضاوتایی درباره محجبه‌ها بوجود میاد‌. مقصر محجبه‌ها نیستن ولی دور می‌کنه افراد جامعه رو از هم. 

 

۳- بله واضح نبود. تصوری که برای من شکل گرفت این بود که زحمتی برای نفس کشیدن داره. 

ماسک زدن که لزوم و فایده داشت رهبری هم به صراحت تاکید می‌کردن پروتکل‌های وزارت بهداشت باید رعایت شه. که حالا محل بحث

نیست. 

۴- این هم پس از سوتفاهمات بود.

۵- بنظر من اتفاقا مذهبی و محجبه‌ها باید کافه، سینما، کوه، تئاتر و ... برن. با خانواده هم برن که فضا کلا سمت پارتنر طوری نره.

 

پاسخ:
2- دیگه مقصر نیستم که نمی پرسند. اتفاقا کسانی هم پرسیدن و جواب گرفتند.
3- اصلاً مشکلی برای نفس کشیدن در حالت عادی نیست. ماسک هم... بگذریم! رهبری هیچ وقت تاکیدی بر این مطلبی که شما گفتید، نداشتن. فرمودند حرف متخصصین را گوش بدهید. ندیدم بگویند پروتکل‌های وزارت بهداشت! اگر عین کلام را رهبری بکار بردند، ممنون می شوم سندش را قید بفرمایید.
4- الحمدلله
5- سینما، کوه و تئاتر با کافه فرق داره به نظرم. :)
موفق باشید.

سلااااام

چشم ما روشن به دیدن مطلب جدیدی از شما 

این مسئله حجاب و مسئولیتی که روی دوش خانوم‌ها هست واقعا سنگینه، حالا جدای از این مباحثی که شما گفتی خیلی از مسائل واضح ترش هم هنوز برای من چالشه، تا حالا چند بار توی مهمونی ها این جمله ی «مانتوت که بلنده برای چی چادر سرت کردی» رو با لبخند و اینکه «من انتخابم اینه» رد کردم، و گاهی که حوصله م کشیده توضیح دادم ، چندبار رفتم سرشاخ شدم با مزون های حجاب که این چه وضع پوشش حجابه که دارید تولید می‌کنید... می‌خوام بگم که انگار حجاب از اصل، از ریشه، از بن هنوز برامون جا نیفتاده ... من راستش هنوز نمیدونم اگه دخترم بزرگتر بشه حجاب رو چطوری باید براش توضیح بدم

پاسخ:
علیک سلام دزیره جان
لطف دارید...

برای دخترتون خیلی دعا کنید. خییییییییییییییییییییییییلی. حجاب رو توی بچگی با استدلال، حل نمیشه. فقط تشویق و ترغیب، خصوصاً از سمت پدرش!
با همه نمیشه بحث کرد! خب زیر چادر، مانتوی بلند نمی پوشم که کسی اینو بهم بگه! شومیز و دامن می پوشم.

یاد چند ماه پیشِ خودم افتادم که میخواستم چادر بپوشم ...

پوشیدم

و باررررها عدم رضایت خانواده رو دیدم _ و هنوز میبینم _ ولی یکی از دعاهای شب قدر امسالم این بود که خدایا کمک کن تا آخر عمرم چادرمو دوست داشته باشم و با عشق بپوشمش ...

پاسخ:
سلام بزرگوار
الحمدلله
گیر نکنید. حل میشه ان‌شاءالله.

٣- بسیار زیاد بوده این مورد

سرچ کنید با همین کیبورد توصیه رهبری به ماسک یا توصیه رهبری به پروتکل های وزارت بهداشت. خیلی فیلم و گزارش جلسات می‌بینید:)

 

نمونه اش : https://www.aparat.com/v/BALoz

 

اینو من کاملا از زمان کرونا یاد دارم که تو همه دیدارها و سخنرانیا تشکر میکردن از پزشکا و پرستارا و جهادشون و توصیه میکردن به مردم:)

 

 

@دزیره بانو: اگر اینستا دارید مانتو سَهی سرچ کنید. کاراشون حجاب استایل طوری نیست. هم قشنگه هم راحت هم پوشیده و بلند. من خیلی دوسشون دارم و راضیم

پاسخ:
بگذریم... فقط میگم برداشتتون درست نیست بزرگوار.

هی! تو همین وبلاگ، فحش ضد ولایت‌فقیه زیاد خوردم. خیلی علاقه داشتید کلیدواژه کرونا، خدمتتون هست! :) فکر می‌کنم همه جواب‌ها رو دادم.

والعاقبة للمتقین

پذیرفتم:) و از اولین پاسخ‌تون  که ۴-۵ روز پیشه دارم فکر می‌کنم.

من این حرف رو (ضد ولایت فقیه) و این چیزا رو نگفتم بهتون.

حالا بحث ماسک به خودی خود مطرح نیست. حاشیه‌ی بحث قبلیه.

بیشتر چالش مطلب شما برای من درباره پوشیه بود که ذهنم رو درگیر کرده‌.

و الا که خودم هم چادر می‌پوشم. چادر عربی. با روسری بلند و مثل دزیره بانو مانتو بلند.

حجاب همونطور که آقا تو سخنرانی حوالی عید فطر بود گفتن هم بحث شرعی داره هم اجتماعی.

 

روی صحبتم با شما حوزه اجتماعیش بود که به جمع‌بندی نرسیدم. اولین کامنتام گفتم اگه پستتون دلیه ادامه ندیم. 

بقیه ش رو دارم پیش خودم فکر می‌کنم:)

 

به عنوان نظر نهایی: شما رو قضاوتی نمی‌کنم من

پاسخ:
بزرگوار
فکر کنم سوءتفاهم شد.
1- تا امروز با کمال احترام با هم صحبت کردیم. حقیر تهش رو گفتم که سر کرونا، به فحش ضد ولایت‌فقیه رسیدم و تمام. یعنی ترجیح میدم بحث نکنیم. :)
2- درباره پوشیه هر سوالی هست، در خدمتم.

3- الحمدلله رب العالمین دزیره بانو، چادری هستند. فکر کنم اشتباه متوجه منظورشون شدین.
4- عرض کردم دلی نیست و مدت‌هاست در حوزه شرع، تلاش می‌کنم صرف دل، جلو نرم.
5- فکر کردن، بسیار راهگشاست. موفق باشید
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.