بسم الله الرحمن الرحیم
ان‌شاء الله فقط برای او، در مسیر او و برای رضای او بنویسم.

اللَّهُمَّ اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ
خداجونم!
روز اولی که تو عالم ذر، نگام کردی و گفتی تو هم برو دنیا، برام برنامه ریخته‌بودی یه جایی باشم، یه باری بردارم، یه کاری بکنم، مگه غیر اینه؟ منو بذار همونجا خداجون! دقیقاً همونجا...

اربعین ۱۴۰۲

۱۴۰۲/۱۱/۸

بسم الله الرحمن الرحیم

اربعین امسال پر از تلاطم بود. وزنه نرفتن سنگین بود. همراه، همسفر و کاروان متناسب با زمانی که داشتم، پیدا نمی‌کردم و...

*

بالاخره دوشنبه 13 شهریور بلیط هوایی گرفتم. با دختری از فامیل‌های دور... :)

اول وضعیت را که در شبکه اجتماعی بله، ثبت کردم، بله آن متن را روی تصویر محوی گذاشت و به مخاطبانم نشان داد. بعد هم با همان یک عکس، برایم گروهی ساخت که این عکس‌ها را در آنجا ثبت کنم.

از گروه‌شدنش استقبال کردم؛ خانواده و چند تا از دوستانم را اضافه کردم و غیر از وضعیت‌ها، هر از گاهی مطالبی را هم می‌نوشتم. روزهای آخر، برنامه سفر فشرده شد و فرصت نوشتن نیافتم.

و قصه سفرنامه ناتمام ماند.

28 شهریور دوستم توی همان گروه نوشت: منتظریم... بقیه‌اش را نمی‌نویسی!

توی خصوصی جواب دادم که: نه دیگه، گذشت.

مادر گیر دادند که تو تعهد داری که بنویس! قاطی کردم کمی. گفتم کدام تعهد!؟ تعهدی نبوده و نیست و...

اخر هم بعد از ارسال کلیه مطالب گروه به فضای شخصی، گروه را کلا پاک کردم و تامام.

*

تو خلوت خودم، تصمیم گرفتم روایت سفر را بنویسم. همیشه از ننوشتن خاطرات سفرنامه‌های بعد از انتشار کتاب (اربعین 96) گاه‌مند بودم. چه اینکه کلی اتفاق خوب و ناب در سفرهایم رخ داد و دیگر ننوشته بودم. از طریق العلمایی که سال 1401 رفتم.

زیارت سال 1400 بعد از کرونا از مسیر حله که اول و آخرش به حاج قاسم ختم شد.

دو روزه نوشتمش. ویرایش می‌خواست و اتفاقی اطلاعیه مسابقه سفرنامه‌نویسی خانه کتاب و ادبیات ایران را دیدم. حداکثر تعداد کلماتش 5 هزارتا بود و کار خام، 6300 کلمه شده بود.

دستی به سرو رویش کشیدم؛ تیتربندی شد و 6217 تا...

«بدترین حالت در نوشتن، پروسه حذف کلمه است.» دو مرحله حذف کردم و آخرش به 5027 کلمه رسید. در خارج از مهلت قانونی فرستادم و تمام.

گشتم دنبال مسابقات دیگری از این دست... برای راویا و عبرات هم فرستادم. اطلاعیه جایزه جهانی اربعین را هم دیده بودم و با کلی دنگ و فنگ، روی وبگاه، بارگزاری کردم؛ فقط قبلش تعداد کلمات را چک کردم که نوشته بود بیش از ده صفحه نباشد و نبود. (چون باید روی سایت، بارگزاری می‌شد.)

بعد از فرستادن سفرنامه، آئین‌نامه را بازکردم که یکهو عبارتی توجهم را جلب کرد: «سفرنامه ها باید به یکی از زبان‌های عربی، انگلیسی، اردو، ترکی استانبولی، آذربایجانی، روسی، کرواتی، صربی، بوسنیایی، فرانسوی، ایتالیایی، آلمانی یا اسپانیولی باشند.»

دوباره خواندم. در بین زبان‌ها، خبری از زبان شیرین فارسی نبود!

فراخوان سایر بخش‌ها را دیدم. فارسی داشت، اما در بخش سفرنامه نداشت!

بادم خالی شد. امکان حذف فایل نبود و هَدَرَت...

*

برندگان روایت‌نویسی خانه کتاب اعلام شد. برای اختتامیه سوگواره راویا، تلفنی دعوت کردند، آنجا هم جایزه نگرفتم. هر چند روز یکبار هم سایت عبرات را می‌دیدم و آن هم اختتامیه‌اش در محاق فرو رفت‌است.

برایم سؤال شد وقتی هر کسی می‌خواند و تعریف می‌کند، چرا واقعا به چشم داوران جشنواره‌ها نمی‌آید؛ و احتمالاً تعریف می‌کنند که دلم نشکند.

*

شب اول ماه رجب، مادر پیام می‌فرستند که با هم برویم تا حرم سیدالکریم. بعد نماز ظهر، یک کنجی از صحن نشسته‌ام که تلفنم زنگ می‌خورد؛ ناشناس است! کمی نگاهش می‌کنم و به دلم می‌افتد که جواب بدهم... «از دفتر جایزه جهانی اربعین تماس می‌گیرم. شما جزو برگزیدگان هستید و یک عکس پرسنلی برایمان بفرستید که برای کلیپ اختتامیه نیاز است.»

هنگ می‌کنم! عکس! جایزه جهانی اربعین کجا بود؟! کی، چی، چطور؟

فقط وسط این حرف‌ها، خواهش می‌کنم عکسم نباشد. علاقه ندارم و تمام.

*

«جایزه جهانی اربعین»؟! احتمالاً اشتباه گرفته... ربطی به من ندارد. چیزی نفرستاده بودم. کاری نکردم...

دو روز بعد ساعت 8 شب، یک شماره شبیه همان شماره روی تلفنم می‌افتد. خودش را معرفی می‌کند و می‌گوید عکس را برای اعلام برگزیدگان می‌خواهد که روی صفحه سالن نمایش داده شود! برای کلیپ نمی‌خواهد. بعد ادامه می‌دهد بعدِ شما نماینده هند و سریلانکا می‌آیند.

کاری می‌کند که مجبور شوم راستش را بگویم: «بزرگوار! حقیر پوشیه می‌زنم و علاقه‌ای ندارم عکسم نمایش داده شود.» و دیگر چیزی نمی‌گوید. از تاریخ اختتامیه سؤال می‌کنم و جواب می‌دهد 7 بهمن. می‌گویم آن هم که ان‌شاءالله نیستم. بنده‌خدا در جهت ترغیب به حضور، ادامه می‌دهد شما رتبه اول را آورده‌اید و مثلاً پسرتان معرفی کنید که برای گرفتن لوح و تندیس بیاید.

*

دیگر رسماً ویندوزم بالا نمی‌آید! نفر اول! جدی؟! خواب نیستم؟! واقعیت است؟!

دیروز عزیزی قبول زحمت کرد و  جایم به مراسم اختتامیه رفت. لوح و تندیسم را گرفت؛ مبلغ نقدی هم به حساب واریز شد. الحمدلله به صرف ناهار :) بود.

وَأَمَّا بِنِعۡمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثۡ

الحمدلله رب العالمین

اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان

و العاقبة للمتقین


پ.ن:

1- خدای متعال روزی را از جایی می‌دهد که حساب نمی‌کنیم. شأن ذات اقدس اله، این نیست که از جایی که حساب می‌کنیم، روزی بدهد.

2- وقتی زبان فارسی نداشت و رتبه اول شدم، فکر کردم نکند که این جایزه حلال نباشد و سهمم نباشد و... توی فکر بودم که تماس بگیرم و بگویم. برای اخرین‌بار مقررات را خواندم و به این بند رسیدم: «اخذ تصمیم نهایی درباره هر نکته‌ای که در مقررات حاضر پیش‌بینی نشده و نیز تفسیر ابهامات ناشی از مفاد آن در حوزه‌ی اختیارات دبیر مسابقه است و شرکت‌کنندگان و داوران هر گونه حقی را در این رابطه از خود سلب می‌نمایند.»

3- دو روز بعد از اختتامیه سوگواره ده (برگزیده شدم)، دبیر اجرایی تماس گرفت و با کلی ادب و احترام سؤال کرد که کارت هدیه شما لای لوح بود یا نه. ظاهراً کارت هدیه یکی از برگزیدگان، گم شده بود و دبیراجرایی می‌خواست مطمئن شود که کارت بقیه به دستشان رسیده...

خلاصه بعد کلی عذرخواهی، یک عالمه دعای خوب کرد که یکی‌اش این بود: «ان‌شاءالله جایزه جهانی ببرید.» فکر کردم وقتی آئینی می‌نویسم، با توجه به رویکرد جوایز جهانی، هیچ‌وقت برنده نخواهم شد.

دلش پاک بود و دعایش مستجاب شد. :)

نظرات (۳)

سلااااام 

به بهههه ، چه عاااالی، مبارک باشه رفیق جاااااان

پاسخ:
علیک سلام
ممنونم دوست جونم :)
ان‌شاءالله روزی شما


خییییلی تبریک می‌گم حاج خانوم. چه پست شیرینی. چقدر چسبید.

واقعا خرسندم که داری در زمینه‌ای که بهش علاقه‌مندی، توانایی و حرفی برای گفتن داری قلم می‌زنی و می‌درخشی. الحمدالله

پاسخ:
سلام عزیزم
ممنونم بابت این همه حس مثبت. :)
الحمدلله رب العالمین.
  • آویزوووووووووووووووون
  • سلام عرض میکنم خدمت برگزیده، نفر اول خانم مهدیه مظفریِ جان:) 

    تبریکات صمیمانه ما رو پذیرا باشید.

    زبان ما الکنه و از این حرفا😁

     

    خیلی خوشحال شدم...خیلی زیاد مخصوصا وقتی فیلمشو دیدم 

    اول اینکه چرا عکس نفرستادی! 

    مگه روی مدارکت عکس نداره...خب اینجا هم نشون میدادن ..غریبه نبودیم فقط از صدا و سیما پخش میشد خب :) 

    دوما حالا که عکس ندادی اون فیلمی که اسمت رو میگه میذاشتی اینجا بقیه که وقت نکردن از تلویزیون ببینن مستفیض میشدن 

    سوم اینکه جایزه نقدی چقدر بود؟ 

    پول دستی داری بهمون قرض بدی😄

    چهارم اینکه خیلی تبریک...دوست دارم دوستِ جایزه جهانی بگیرم :)

     

     

     

     

     

    پاسخ:
    علیک سلام گلم
    ممنونم. نفرمایید...
    اول: خوبه توضیح دادم که چرا عکس ندادم. :) اولاً فیلم مال صدا وسیما نبود، دقت می‌کردی به لوگوش، مال خبرگزاری دانشجو بود. فقط جاهایی که ضروری باشه، عکس می‌دم.
    دوم فیلم رو آخروقت دیشب پیدا کردم. چشم.
    سوم خیلی بیشتر از تصورم بود.
    چهارم منم زیاد!
    نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.