خوششانس، خوشبخت، خوش به حالش...
بسم الله الرحمن الرحیم
- چه شانسی آورد! خطر از بغل گوشش رد شد!
- سکه بختشه! چقدر فلانی رو شانسهها!
- بیچاره! بدبخت! یه روز خوش تو زندگیاش ندیده
- دیدی چقدر خوش به حالش شد!
- وای... فقط بد میاره
- اصلاً هر چی سنگه، مال پای لنگه.
خیلی شنیدهایم، خواندهایم، ممکن است خیلی هم این کلمات را به کار برده باشیم، این کلمات یا کلمات مشابه.
معیارِ انتصاب این صفات، به آدمها چیست؟
*
خودمان!
بله!
ما معمولاً خودمان، زندگیمان، معیارهایم، اهدافمان، آرزوهایمان و... را میگذاریم وسطِ قضیه، بعد همه را با معیارهای خودمان میسنجیم. اگر هم خودمان نباشیم، نهایتاً با دوست و آشنا و رفیق و خواهر و... مقایسه میکنیم.
ولی آیا آمال و اهداف، آرزوها و زندگی ما معیار درستی است؟ غلط است؟ نباید قضاوت کنیم؟ به بقیه کار نداشته باشیم؟
*
نکته: قبلش بگویم که بهطور کلی، با لفظ «شانس» مشکل دارم، و فقط از باب اینکه مصطلح است به کار بردم و از اینجا به بعد در متن نمیآورم. شانس در باور عامه مردم و استعمال کنندگان، یعنی اتفاق خارج از اختیار و غیرقابل محاسبه...
خیلیها استفاده میکنند، اما یادش میرود که «...وَیَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا...»۱ همه چیز در این عالم، تحت کنترل الهی است. شاید ما دلیلش را ندانیم، اما خارج از محدوده علم الهی نیست. پس چیزی به عنوان شانس وجود ندارد. ۲
*
چند نکته را با هم مرور کنیم:
۱- معیارهای خوشحال بودن یا نبودن، برای هر آدمی متفاوت است.
۲- این تفاوت، به جنسیت، سن، رشته، شغل، جایگاه، افکار، عقاید و همه چیز هر فرد ربط دارد.
۳- معیارهای همدیگر را نباید مسخره کنیم، دست بیندازیم یا به استهزا بکشیم. هر سن، موقعیت و جایگاهی، دغدغههای خاص خودش را دارد.
۴- دقیقاً اشتباه ما آنجاست که با معیارهای خودمان، بقیه را قضاوت میکنیم.
۵- اینکه آدم معیار خودش را برای بقیه تطبیق بدهد و از زاویه خودش همه چیز را نگاه کند، صحیح نیست.
۶- آن چیزی را که ما میبینیم، میشنویم، حس میکنیم، مورد نظر و اهمیت بقیه نیست، پس معیارها را تعمیم و تطبیق ندهیم.
۷- گاهی یک مسئله، برای ما اولویت است، مهم است، اما برای بقیه دقیقاً عکس آن است.
۸- پس سعی کنیم در این زمینه، احساساتمان را هم کنترل کنیم و با برخورد بقیه، از کوره در نرویم. این یادداشت، جایش اینجاست.
خب
سؤال: پس نباید هیچ کاری کرد
ج: من اینو گفتم؟
س: تهش میشه همین دیگر! پس چرا یکسری از آدمها، خصوصاً بزرگترا سرزنش میکنن آدمو یا هی میگن این درسته و این غلط؟
ج: فرق داره...
س: چه فرقی، همینه دیگه!
جواب:
بگذارید اول سؤال را اصلاح کنم و بعد جواب را بدهم.
دقیقاً دغدغه سؤالکننده این است: شما میگویید معیارها را تطبیق ندهید! هر کسی معیار خودش را دارد، بر آن مبنا قضاوت نکنید. پس چرا این اتفاق میافتد! فرقش کجاست...
چند نکته مهم:
۱- پیشمقدمه و اولین قدم، همدردی است. اگر اتفاق خوبی برایش افتادهاست، با او ذوق کنیم، تبریک بگوییم. اگر اتفاق بدی است، با او همدردی کنیم و دلداری بدهیم. خصوصاً درباره بچهها، درک احساس و همراهی با ایشان، مهم است. از یک طرف، لوسشان نکنیم از طرف دیگر، بیتوجهی نکنیم. نه وقتی زمین خورد، بگوییم چیزی نشده، وقتی چیزی را گمکرده، بگوییم مهم نیست و وقتی ناراحت است، بگوییم ولش کن؛ اول همدردی کنیم و بعد سعی کنیم معیارها را اصلاح کنیم.
۲- برای اصلاح ملاکها، باید یک شاقول و معیارِ اصلی داشته باشیم. غیر از این، دلیلی بر برتری عقیده من، نسبت به عقیده و معیارهای نفر دیگر، وجود ندارد. آیا قدرت، ثروت، حتی اکثریت بودن، ملاک برتری است؟ بحث مفصلی است که مبنای نظام اخلاقی چیست که نهایتاً بر سه محور اصلی نظرِ فردی، قراردادِ جمعی و سلیقه تقسیم میشود.۳
۳- ملاکم دین است. فعلاً بر این مبنا صحبت میکنم. اگر کسی دین و اسلام را به عنوان ملاکِ برتر و شاقولِ زندگی قبول ندارد، بحث دیگری است. همه گفتگوها به تعبیر علمای دینی، کلامی است. یعنی در درونِ دین بحث میکنیم. پیشفرض ذهنیام همین است که خوانندگان گرامی، مسلمانند. خدا، پیغمبر، اسلام و قرآن را قبول دارند.
۴- با این دیدگاه، معیارها قابل اصلاح است. چون مبنا داریم. هر چند درباره همه کارها، صحنهها و حالات، در اسلام صحبت نشدهاست. (قوانین و مقررات هم بر همین مبنا وضع میشود. بعد از دین، عرف دخیل میشود که شامل رفتار عمومی مردم، اعتقادات، فرهنگ و... است. )
یاد تعبیر لطیفی از یکی از نامداران کشور افتادم. خطاط و مبدع خطِ معلی، آقای حمید عجمی.۴ سالها پیش، مصاحبهای از ایشان خواندم که اشاره کرده بودند: «ما (من و همسرم) از اول زندگیمون با هم قرار گذاشتیم نفر سومی تو زندگیمون باشه و اون امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بود. هر جا به مشکلی میخوردیم و اختلافی پیدا میشد، میگفتیم اگر مولا بود، چیکار میکرد و اینجوری اختلافاتمون حل میشد و ادامهدار نمیشد.» این تجسمبخشیدن به همان معیار اصلی، یعنی دین است. اینکه دین بشود معیارمان.
۵- نکته بعدی، نگاه کردن به همه ابعاد زندگی هر فرد است. خاطرم هست در وبلاگی، نویسنده خاطراتِ شخصیاش را مینوشت، ظاهراً چند خواننده (نمیدانم چند نفر) این مسئله را مطرح کرده بودند که شما به جای نوشتن حقیقت، تخیلاتت را مینویسی. نویسنده، پستی گذاشت و نظرخواهی کرد. نظرات زیر پست، دو دسته بود، گروهی معتقد بودند نویسنده زندگیاش را مینویسد و گروه دوم، او را داستاننویس قهاری میدانستند.
در پست دیگری، نظرات را جمعبندی کرد و جواب داد. اما هنوز هم میدانم برخی خوانندهها، در ذهنشان به او نسبت دروغگویی یا به عبارت بهتر، خیالپردازی میدهند. دقیقاً مشکلشان همین است که همه چیز را نمیبینند.
۶-تجربه دیگرانی که مسیر ما را رفتهاند، میتواند به اصلاح معیارها کمک کند. هر چند تجربهها هم باید دقیق و اصولی باشد و هر تجربهای مدنظر نیست. گاهی آدمها دقیق نیستند و همه چیز را نمیگویند. پس اگر خواستید از تجربه بقیه استفادهکنید، مواردی که برایتان دغدغه است را از او بپرسید...
۷- یادمان باشد، نه هیچکس در همه چیز و در همه اتفاقات، بدبخت است و نه دیگری همیشه خوشبخت و خوشحال و راضی. فرقش زاویه نگاه ماست. میتوانیم فقط بدبختیها، بیچارگیها و مشکلات را ببینیم یا خوبیها و خوشیها و لذتها... نگاه ماست که تعیین میکند.
یک مثال ملموس...
کنار رودخانه نشسته و پایتان را توی آب فرو کرده و در خلسه عمیقی فرو رفتهاید. همراهتان به شوخی، شما را داخل آب میاندازد. شما میتوانید عصبانی بشوید، داد بزنید، قهر کنید و یک روز خوش را از خودتان و بقیه بگیرید. یا اینکه وقتی تو آب افتادید، بخندید، روی همراهتان آب بپاشید و این افتادن را با شوخی و خنده ادامه بدهید.
تصمیم با خود شماست...
۸- میدانم زندگی سخت میگذرد. میدانم این روزها، همه داریم اذیت میشویم. اما بخشی از اتفاقات، به کارها و عملکرد ما بر میگردد، برخی هم امتحان خداست. سعی کنیم با آرامش، این اوضاع را بگذرانیم...
امید هست... مطمئن باشید.
پ.ن:
۱- «... آنچه در خشکی و دریاست میداند، هیچ برگی (از درختی) نمیافتد مگر اینکه از آن آگاه است...» سوره مبارکه انعام، آیه ۵۹.
۲- میشد در پاورقی بیاید، اما از باب اهمیت موضوع، در داخل متن نوشتمش.
۳- برای مطالعه بیشتر، مبسوط و دقیقتر به کتاب «بنیاد اخلاق» نوشته جناب مجتبی مصباح، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، مراجعه فرمایید. این کتاب، یک کتاب اموزشی است که به صورت روان، مفصل، مبسوط و کاملاً بر مبنای عقل، مزایا و معایب همه سیستمهای اخلاقی دنیا که بر مبنایش نظام حقوقی نوشتهشده را بررسی کرده و به یک نظام، جامع رسیدهاست.
۴- چقدر از این آدم، خوشم میآید. آنقدر حضرت در زندگیشان هستند که حسرت برانگیز است. این خط را به تعبیر خودشان، با عنایت امام علی (علیهالسلام) ابداع کردند. نام فرزندانشان هم علی و یعسوبالدین است. چقدر امثال ما دینخواندهها ادعا داریم و چقدر این آدمهای بیادعا در اطاعت و توسل، از ما جلوترند.
ممنون و سپاس.
نوشتۀ خوبی بود.