اولین بار
بسم الله الرحمن الرحیم
پنجشنبه 1396/8/18
...برای اولین بار است که عمودهای سبز، مرا به حرم رساندهاند و این بار ستونهای جاده را به شوق حرم، شمرده و به حرم عمو میرسم. اشک راه خودش را پیدا میکند. ساعت 11:36 دقیقه به وقت کربلا، اربعین، حرم، سقا... ده دقیقه تا اذان ظهر مانده است و ما سه روز در راه بودیم. دقیقاً 72 ساعت... از اذان ظهر روز دوشنبه تا اذان ظهر روز پنجشنبه.
و ایستگاهِ آخر...
یکی از زائرین، صلوات میگیرد. صلوات عربها هم جالب است، به جای کلمه «صلوات» میگویند: صلوا علی محمد و آل محمد... و بعد همه صلوات می فرستند: «اللهم صل علی محمد و آل محمد»
پرده سمت چپ را کنار میزنیم، و در بازرسی مردانه، کولهها را روی ایکس ـ ری میگذاریم و از انتهای دستگاه، برشان میداریم. در همین حین، زنی ایرانی وارد بخش بازرسیآقایان شده، با گریه و فریاد دنبال پسرنوجوانش میگردد. از بین جیغها و فریادهایش میفهمم قبلِ بازرسی از هم جدا شده و حالا او را نیست.
عکس عمود 1452، با گنبد عباسی را در حافظهگوشی، ثبت می کنم... عکسی که بارها دیده بودم و برای اولینبار، در قاب چشمانم جا میگیرد.
دو مناره، با پیشانیبند مشکی از گنبد علمدار پاسداری میکنند. پرچم مشکی روی گنبد، همبازیبادشده است. خطوط مشکی ثلث، جملاتی را روی منارهها مشق کردهاند. پارچه نوشتة «السلام علیک یا ساقی العطاشا»، زینتبخش باب حرم است. بالای در جمله سبزرنگ «السلام علیک یا اباالفضل العباس» نام صاحب این قبه و بارگاه را اعلام میکند.
از سمت چپ، به طرف بینالحرمین میرویم «الله اکبر» اذان، در فضا طنینانداز میشود. به سختی از میان جمعیت راه باز کرده و جلو میرویم. اینجا هیچ نظمی حاکم نیست، کاش لااقل چند خادم حرم رضوی بودند که مرتب با چوپپرهای سبز و آبی، جهت حرکت را مشخص میکردند.
در زیر قسمتهای مسقف دو طرف بینالحرمین، وسط جمعیت، مسیر عبور است. سقفهای هلالی شکل، هر کدام شماره دارند. تابلوی مشکی رنگی، شماره طاقیها را اعلام میکند. عدد 3 انگلیسی کنار سه عبارت «مسقف رقم، شماره کاهگلی و The Roofed under» دیده میشود. نمیدانم در چه کتاب لغتی معادل مسقف را کاهگلی نوشتهاند. کنارههای مسقف، زائرین با فشردگی، نشستهاند، خوابیدهاند، نماز میخوانند و صدای مکبر نمازجماعتِ بینالحرمین، همه جا را پرکرده است. همسفر به سختی جایی در میان جمعیت پیدا کرده و به نماز میایستد. بعد از معطلی، جایی هم برای نمازم مهیا میشود و دو رکعت نماز ظهر اربعین را اقامه میکنم.
«یاالله یالله، طریق طریق طریق، رو رو رو» صدای خادمی است که سعی میکند در این شلوغی، مسیر حرکت را باز نگه دارد. حرکت ستونی، جزءجداناپذیر تردد در مسیرهای شلوغ است که متأسفانه خیلیها بلد نیستند. در شلوغی و جمعیت، حتی اگر دو نفر با هم هستند، باید ستون شوند و نفر جلویی بتواند راهبر همراهان شود.
*
صبر میکنیم تا نمازگزارن، بعد از نماز جماعت، از بینالحرمین خارج شوند. در وسط بینالحرمین، فضا کافی برای نماز و زیارت مهیاست. رو به حرم حسینی، سلام میدهم. همین گنبد و منارههای طلایی است که همه را برای دیدنش واله وشیدا کردهاست. همان حسینی (علیهالسلام) که همه دیوانه اویند... به نیابت همه کسانی که التماس دعا گفتند و دلهایشان را راهی این سرزمین کردند: «اَلسَّلامُ عَلی وَلِیِّاللهِ وَ حَبیبِهِ، اَلسَّلامُ عَلی خَلیلِاللهِ وَ نَجیبِهِ...»
*
ساعت حدود یک، بعد از بالا رفتن از چهار پله هتل، در شیشهای لابی را ـ روی آن کاغذآ4 سفید به همه پر بودن هتل را اطلاع میدهد ـ باز میکنیم. فضای دایره، سنگی و تمیز لابی با زائرینی مرتب، هیچ تناسبی با سر و روی خاکی و تازهرسیدة ما ندارد. با اعلام نام مدیر، مسئول پذیرش، به او زنگ میزند تا کارهایمان را انجام دهد.
با تحویل گذرنامهها، اسامیمان در لیست مسافرینِهتل ثبت میشود. در طبقه سوم، مادر جلوی در آسانسور منتظرم ایستادهاست و گرم در آغوشم میکشد. درِ اتاق 314 با صدای بوقی باز میشود: بسمالله الرحمن الرحیم، خدایا شکرت...
تمام بدنم درد میکند. لباسها را درمیآورم. از نجف تا کربلایشان را برایم میگوید. از گاراژ نجف، ماشین گرفته و تا ستون 1350، آمدهاند و حدود سه ساعت، با وسایل و حسنای1 در بغل در راه بودند تا به هتل برسند.
حرفهایمان تمامی ندارد، تمام سه روز را میخواهیم جزء به جزء تعریف کنیم. از مسیر میگوید از هفتساعتی که از ظهر روز سه شنبه تا شب در راه بودند، جاده فرعی میان نخلها، درِ بازِ خانه عراقیها، خونگرمی میزبان، همه را تعریف میکند.
آهنگِ زمینه صحبتهایم با مادر از موکبِ کنارِ هتل شنیدهمیشود. با مداحی و روضه آغاز و به آهنگ سریال یوسف پیامبر میرسد.
قبل از خواب، فقط یک دوش آبگرم میچسبد.
ادامه دارد2
پ.ن:
1- حسنا، همسفر دهماه ماست که با پدر ومادرش تشرف زیارت پیدا کرد.
2- سفرنامه 96، قرارداد پژوهشی بود که در 141 صفحه، به اتمام رسید، خلاصه شد و 60 صفحهاش با عنوان اربعین کلمات به زیور طبع، آراسته شد. این چند یادداشت، بخشی از شب و روز اربعین سال 96 در کربلای معلی است.
عالی
باز هم کربلایی شوی،الهی