بابا
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام باباجان
سلام بهترین بابای دنیا
سلام باباحسن
سلام
این روز، از همان روزهایی است که دلم میخواد بابا صدایتان کنم. چند واسطه بین من و شماست!؟ چهل نفر؟ مهم است؟ وقتی هر جور حساب کنم به تعبیر علم امروز که شما بیشتر از من بلدید، حداقل یک ژن از شما در تکتک سلولهایم هست، دوست دارم بیخیال ۴۰ نفری شوم که واسطه بین من و شمایند.
میشود امروز، بیخیال همه بدیهایم شوید و بگذارید بنتالحسن باشم. مثل شما کریم نیستم، مهربان نیستم، معصوم هم نیستم، میترسم بار گناهانم گردنم را بشکند. از حضرت حق هم انقدر که باید، حساب نمیبرم.
اما شما را خیلی دوست دارم.
میدانم اگر دوستتان دارم، باید شبیهتان شوم، شبیه بهترین پدر دنیا
چقدر شما برای پدربزرگ عزیزبودید که روز رفتنتان هم یکی شد... هرچند آنهایی که حتی «حسن منی و انا من حسن»۱ را شنیدهبودند، شما را بر دوش پدربزرگ دیده بودند، باز هم نگذاشتند پیکر مطهرتان در کنار پدربزرگ آرام بگیرد.
باباجانم
میشود مرا هم مثل همان سائلی حساب کنید که در مدینه سرگردانشده و کسی نشانی خانه شما را میدهد و شما از پشت در بینیازش میکنید؟
میشود مرا هم مثل آن غریبه حساب کنید که زبان به لعن و توهین گشود، اما از کرامت شما سیراب شد
مرا هم صله دهید از کرمتان...
که سفره کرم شما تا قیامت، محل ارتزاق شیعیان و محبینتان است.
*
چقدر امروز غمتان سنگین است... برایم دعا میکنید که عاقبتبخیر شم؟
سفرتان به سلامت باباجان
پ.ن:
۱-دقیقاً عین همان حدیثی که بارها درباره حضرت ارباب شنیدهایم، درباره سبط اکبر هم از پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است.
۲- چند وقت پیش، پستی از بزرگواری خواندم در نقد بزرگنمایی سیادت، حرف درستی بود که به نظرم رسید نتیجه درستی گرفتهنشدهاست. نظرم را نوشتم و مستنداتش را لینک کردم و آن بزرگوار در جوابی که دادند، بر نظرشان مصر بودند.
هر چند سعی کردم منصفانه نگاه کنم، اما گمان بردم شاید منیتی در ادامه بحث باشد و ادامهاش ندادم.
دوست دارم نظر تک تک کسانی که این پست را میخوانند، بدانم. البته اگر دوست داشتید، پست آن بزرگوار، نظر حقیر و لینکهایش را مطالعه بفرمایید.
۳- هیچوقت نخواستم بر مبنای سیادتم احترامم کنند، چه اینکه به دلیل عدم درج در مدارک رسمی، در برخوردها، کسی متوجه نمیشود و ترجیحم این است که نگویم. حتی در برابر سؤالهایی که بعضاً پرسیدند که چهرهات شبیه ساداته، سید نیستی؟ (واقعاً مبنای حرفشان را نمیدانم، اما شنیدهام.)
۴- سیادت هم یک ویژگی خدادادی است، مثل خیلی از استعدادهایی که بعضیها دارند و برخی ندارند. حالا چرا امثال من دارند یا بزرگوار دیگری ندارد را نمیدانم. هر چند مطمئنم خیلی از افرادی که شجرهنامه ندارند و سید نیستند، ذریه حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستند و خودشان نمیدانند. چه اینکه ذریه بودن، صرفا ارتباط خونی با پیامبر عزیزمان است و در طول تاریخ بسیاری از سادات، از ترس تعرض، شجرهنامههایشان را نابود کردند. و از طرف دیگر، کسانی که از طریق مادری، به حضرت میرسند هم ذریه ایشان محسوب میشوند، هر چند از نظر فقهی، احکام سادات برای ایشان اجرا نمیشود.
حسّ تعلق به خاندان اهلبیت، حس غریبی است. ذوقی سرشار و شرمی همیشگی. در نجف اشرف رسم است که سادات، شال سبز میاندازند و آنجا، تعلقی داشتم که جای دیگری حس نکردم. شرم همیشگی که نتوانستم فرزند خوبی باشم، همیشه با من است... ولی نمیتوانم بگویم این حس، در وجودم نیست و فقط فکر و خیال است و بر اثر جو و فرهنگ اشتباه ایجاد شدهاست. مثل اینکه کسی قد کوتاهی دارد و بین آدمها گم میشود یا قد بلندی دارد. یک ویژگی است که هست.
۵- اینکه نقل شده به سادات، آتش جهنم نمیرسد، اشتباه است. چه اینکه سیادت در اصل از هاشم بن عبد مناف (پدرِ حضرت عبدالمطلب، پدربزرگ پیامبر) شروع شده و بنیهاشم سید هستند و در بنیهاشم، ابولهب جزو معدود افرادی است که حضرت حق مشخصاً و بهنام او را لعنت کرده و جایگاهش را دوزخ میداند.
باشد آنچه را که حق است، انجام دهیم.
سلام و احترام سادات خانوم
خب معمولا آدمایی که کمی نوربالا میزنن رو برخی از افراد آنها را از سادات محسوب می کنن.
بله اینکه شاید برخی هم از سادات باشن ولی خودشون بی خبر باشن از شجره نامشون هم قبول دارم.
خیلی دوس داشتم از سادات باشم.
ولی همیشه به سادات احترام گذاشتم .
خیلی برا ما دعا کن سید عزیز.
یا حق التماس دعای فرج