سَنبَل کردن
بسمالله الرحمن الرحیم
- اه... ولش کن، کی میفهمه!
- چندساعته داری باهاش سر و کله میزنی!
- هنوز تمومش نکردی!
- اه! ۳ ساعت رفتی بیرون! آخرش هم نخریدی؟
این جملات را خیلی شنیدم، وقتی اصرار داشتم، ۱ میلیمتر پوست خیاری را که رویش مانده بکنم،
کنار کاغذکادو را درست تا کنم
روبان کجشده را تا صاف صاف نکنم، بیخیالش نشوم.
و
شاید خیلیهایمان بارها این جملات را شنیدهایم و توی دلمان گفتهایم:
- نمیفهمه، کار بلد نیس! باید کار درست و اصولی انجام بشه
- اون نمیفهمه، اما خودم که میفهمم کجه!
- ۵ مین روی اعصابم راه نره، درست میشهها...
*
«از بچگی حساس بود، روی جوراب، کفش، دمپایی، دفتر، مداد، خودکار، خلاصه هر چیزی که فکر کنید. همهاش اسم یا علامت داشت.
شاید هم به دلیل اینکه چندتا بچه بودند و آنها اهمیت نمیدادند، باید حواسش به همه وسایلش بود. برمیگشت خانه، اگر صندلش، 5 درجه زاویه گرفته بود، قشقرقی به راه میانداختت، آنسرش ناپیدا...
دانشگاه، حقوق خواند. حقوق آدمها را دقیق و ریز میکند. کلمه به کلمه، حتی ویرگول هم در یک متن مهم است. گیر بود و به توان رسید، آنقدر که یادش هست چند تا خواستگار را حسابی سر استفاده از یک لغت در صحبتشان به صلابه کشید.
و امان از وقتی که کار هنری دست میگرفت. بیشتر از دوبرابر وقت معمول، طول میکشید، اینقدر که میشکافتت و دوباره میدوخت. دیگه همه کلافه میشدند از دستش که این گلدوزی، روباندوزی، قلابباقی را کی تمام میکند.»
*
من هم مثل او...
چندسال پیش، به بحث کمالگرایی رسیدم. یکی از گیرهای شخصیتیام. اطرافیانم هم این حساسیت را داشتند، اما دلیل نمیشود که خودمان را درست نکنیم.
و اولین جواب، یک جمله جادویی بود: «ولش کن...»
سخت بود، روی اعصابم بود، حرص میخوردم. آن قدر کمالگرا بودم که بسیاری از کارهایم سرِ جایش انجام نشد وبعضاً وقتش از دست رفت.
کمال گرایی، یعنی آنقدر به جزئیات کار توجه کنیم و اصطلاحاً مته به خشخاش بگذاریم که نهایتاً کار سر وقتش انجام نشود و گاهی حتی فرصت از دست برود.
کمالگرایی منفی آدم را تا آنجا پیش میبرد که نهایتاً هیچکاری به سرانجام نمیرسد. هیچ طرحی نوشته نمیشود، هیچچیز خاتمه نمیابد، و هیچتابلویی تمام نمیشود.
*
با همه این اوصاف، با جمله جادویی به مشکل خوردم. مگر حدیث نداریم از پیامبر مهریانیها (صلی الله علیه و آله و سلم) که خدا رحمت کند کسی را که کاری انجام میدهد، درست انجام دهد؟ و این حرف را زمانی زدند که داشتند دیوارههای قبر را محکم میکردندو اصحاب گفتند یا رسول الله! اینجا که الان پر از خاک میشود...
فرق سَنبَلکردن کار و انجام درستش چیست؟
گیر دادن کجای قضیه است و...
*
همصحبتی با دوست عزیزی که چند وقتی است با سؤالهایش حسابی مرا گیر میاندازد و مجبورم میکند بین همه معلوماتم، دنبال مجهولاتش بگردم، مرا به یک چارچوب رساند که فرق کار درست با سرهم کردن کار را بتوانم مشخص کنم.
و حالا تقدیم شما
ویژگیهای هر کار، هنر و عملی بر 3 قسم است:
۱- اصول: هر کار و هنری، اصول دارد، یک چهارچوب مشخص، همان که باید زانو زد و پیش استاد یاد گرفت. از کارهای عادی مثل جاروکردن گرفته تا کارهای ظریف مثل سرمهدوزی... هر کسی از اصول کار تخلف کند، کار را سمبل یا سر هم کرده است.
۲- دقت: هر کاری یک ظرایفی دارد، یک تمیزکاری، یک دقت قشنگی که به کار جلوه میدهد.مثلا درز کنار ملحفه را صاف دوختن. تقسیمبندی و جا گذاری موضوعی کتابها در کتابخانه. هر کسی دقت کار را رعایت کند، کارش اصطلاحاً تمیز و مرتب است. مثلاً ظرف که میشورد، جا ظرفی و سینک را هم تمیز کند. روی کابینتها هم دستمال بکشد.
کسی هم رعایتش نکند، میگویند طرف حوصله نداشته، نمیگویند کاربلد نیست.
۳- حساسیت: همه حرف ما اینجاست. حساسیت کار، نکاتی است که صرفاً انجامدهنده و فاعل کار، آن را میداند و گروه دوم، کسانی هستند که در آن کار خیلی حرفهای و دقیق هستند. معمولاً شاید 2% مخاطبین کار، حرفهای باشند و اگر بین همه ویژگیهای مثبت کار، دست بگذارند روی آن نقطه ضعف، دیگران میگویند: طرف گیره! گیر الکی میده...
اصول کار را انجام دهیم، دقتش را رعایت کنیم و بیخیال حساسیتش شویم. حساسیت کار، زمان بیشتری را میگیرد. میدانم میفهمم «آخه این گوشه کج شده، اون ضربدر کج خورده، اون کنج تمیز نشده، اون سیاهی کامل نرفته» چه اعصابی از آدم خُرد میکند. درک هم میکنم لذت عمیق انجام کاری که از نظر خودمان ۱۰۰ است.
اما
وقت، اعصاب و روان ما ارزشش بیشتر از آن حساسیت است. باور کنید. یک مدت روی دلمان پا بگذاریم و جمله جادویی «ولش کن» را به کار ببندیم، بعد از مدتی از کار ۸۰% هم راضی میشویم.
نکات بعدی، بماند برای پست بعد.
والعاقبة للمتقین
خیلی وقتها از کمالگرایی افراطیم آسیب دیدم.
نکات خوبی بود.