ننگ به نیرنگ تو...
بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب دوم:
کتاب «دولت کارتر و فروپاشی دودمان پهلوی» نوشته خاویر گرِرو، ترجمه غلامرضا علی بابایی
سیاست جدید دولت آمریکا برای نفوذ و ایجاب اذهان عمومی ایرانیان در پذیرش روابط با آمریکا، به اینجا رسیده که کتابهایی به ظاهر محققانه و با رنگ و لعاب علمی روانه بازار نشر کند و از این سو مترجمی که داعیه علم دارند، آن ها را در اختیار فارسیزبانان قرار دهند.
نویسندگان گمنامی که تا بحال آثار خاصی از آنان به طبع نشر آراسته نشده و انگ سیاسیبودن و طرفدار آمریکا بودن به آنان نمیچسبد؛ هرچند محتمل است که فقط اسم آن فرد بر روی کتاب نقش بسته باشد.
این کتاب با هوشمندی و نکته سنجی خیلی دقیقتر و بیان برخی از مسائل که با کتاب قبلی در تعارض است، سعی دارد این باور را القا کند که کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا در زمان انقلاب ایران، به دلیل مشغلههای سیاسی و اعتماد به عنصری مانند سولیوان، نتوانست درک درستی از انقلاب داشته باشد و هماره سعی کرد با انقلاب ایران، روابط عادی دیپلماتیک برقرار سازد.
کتاب به انقلاب ایران از زاویه سیاستمداران آمریکایی می پردازد که البته به نظر کوتهبینی است که آنچه در کتاب آمده را همه واقعیت بدانیم. کتاب سراسر به اشتباهات کارتر، مشاورین و سفیرش در ایران اذعان میکند که اطلاعات غلط دادندو تاکید دارد که جزو اصول سیاستخارجی آمریکا «درخواست رعایت حقوق بشر» است و کارتر در این زمینه بارها به شاه تذکر داده است و از او خواسته این فضا را باز کند و دموکراسی را سریعتر در جامعه ایران پیاده کند؛ ولی نویسنده اشاره نمیکند چرا این اصل مهم سیاست خارجی آمریکا، نه فقط در آمریکا اجرا نمیشود. در رابطه متحدانش مثل اسرائیل، اصلاً مطرح نیست و در روابط با کشورهای حاشیه خلیجفارس هم وجود ندارد.
با خواندن این کتاب باورمیکنیم که سیاستگزاری در آمریکا تابع نظررئیسجمهور است و فراموش کنیم که جمعی یهودی، آمریکا را اداره میکنند و تمام رؤسای جمهور آمریکا، تابع نظرات آنان هستند.
تعییر مهرههای سیاسی در کاخ سفید، فقط ظاهر قضیه است. پشتوانه تصمیمات، نظرات و مغز متغکر اساتیدی هستند که هیچ گاه نامی از آنان در فرهنگ سیاسی نمیآید.
خاطرم هست دانشجویی که در سالهای قبل انقلاب، در امریکا تحصیل میکرد، میگفت که وقتی به مطلبی در یکی از سخنرانیهای رئیس جمهور وقت اعتراض داشتم و خواستم نامهای بنویسم، استادم، نامه را برای استاد دیگری ارسال کرد و وقتی جویای دلیل آن شدم، اشاره کرد که رئیس جمهور کارهای نیست. متن سخنرانی را دکتر فلانی نگاشته است و چند وقت بعد، جوابی به نامهام داده شد.
ساده انگاره است که بخواهیم باور کنیم که سیاستمداران آمریکا، انقلاب را پیش بینی نکرده بودند و برای زمینزدنش، نفوذ کرده بودند.
کتاب بین عناصرانقلابی، مجبور است از حضرت امام نام ببرد. اما بین اطرافیان امام، صرفاً به مهندس بازرگان، دکتر یزدی، امیرانتظام و قطبزاده اشاره میکند و از دیگر روحانیون اپوزیسیون، از شریعتی و طاهری نام میبردو در اواخر کتاب در چندجا از آیهالله بهشتی همراه بازرگان، یاد میکند.
سیاست آمریکا و به قول خودش روابط عادی دیپلماتیک، جز با بله قربان گویی اتفاق نمیافتد. عرصه بینالملل، عرصه بدون قانون است حتی اگر چیزی به نام حقوق بینالملل وجود داشته باشد که جز با زور و قدرت و یا توافق، قابلیت اجرا ندارد و صرفاً قدرت حرف اول و آخر را میزند.
جالبتر از آن است که کتاب با تطهیر توطئههای امریکا بعد از انقلاب، صرفاً آمریکا را فقط مطلع از جنگ میداند. عناصر نهضت آزادی را مسلمان میداند و فاجعه تسخیرلانه را اشتباه انقلابیون میداند که مانع ایجاد روابط داشت و در انتها امیدوار است که با توافق برجام، عرصه برای ایجاد روابط و سازش به نتیجه برسد.
شاید بتوان پذیرفت که آمریکا در تحلیل قدرت مرجعیت شیعه، نتوانست درست عمل کند، اما از همان ابتدا مهرههایش را میان عناصر انقلابی جا داد. از نزدیککردن عناصر نهضتآزادی با حضرت امام، تا پروراندن شخصی مانند بنیصدر از جمله اقدامات اوست، هر چند در ظاهر تلاش بر بقای شاه و حمایت صوری از بختیار داشت.
نمیدانم نویسنده چرا اشارهای به چگونگی فرار بختیار، کشته شدن حسین فردوست در زندان نمیکند و همچنان میخواهد بر حسن نیت آمریکا تاکید کند.
وقتی ایدئولوک نظام را شریعتی میداند و باز هم در این کتاب ادعا میکند که سیا، عناصری در ایران نداشت و البته نمیگوید 35 هزار نیروی امریکایی مستقر در ایران، پس به چه کاری مشغول بودند.
در تحلیل نگاه غرب به انقلاب و خوشبینی و حسنظن، یادمان نرود که حضرت حق در قرآن هشدار دادند:
سوره مبارکه البقرة آیه ۱۲۰
وَلَن تَرضى عَنکَ الیَهودُ وَلَا النَّصارى حَتّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم قُل إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الهُدى ۗ وَلَئِنِ اتَّبَعتَ أَهواءَهُم بَعدَ الَّذی جاءَکَ مِنَ العِلمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلِیٍّ وَلا نَصیرٍ
هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد، (تا به طور کامل، تسلیم خواستههای آنها شوی، و) از آیین (تحریف یافته) آنان، پیروی کنی. بگو: «هدایت، تنها هدایت الهی است!» و اگر از هوی و هوسهای آنان پیروی کنی، بعد از آنکه آگاه شدهای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخواهد بود.
«لن» در زبان عرب، نفی ابد است، یعنی هیچ گاه محقق نخواهد شد...هیچ وقت جز به تبعیت، یهود و نصاری راضی نمیشوند. و ادامه آن خداوند تأکید دارد: اگر بعد از این، به حرف یهود و نصاری گوش دادیم، دیگر یاری خداوند را نخواهیم دید.
باشد که معجزه جاودان الهی، روشنگر سیاستخارجی کشورمان باشد.
والعاقبة للمتقین