بسم الله الرحمن الرحیم
ان‌شاء الله فقط برای او، در مسیر او و برای رضای او بنویسم.

اللَّهُمَّ اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ
خداجونم!
روز اولی که تو عالم ذر، نگام کردی و گفتی تو هم برو دنیا، برام برنامه ریخته‌بودی یه جایی باشم، یه باری بردارم، یه کاری بکنم، مگه غیر اینه؟ منو بذار همونجا خداجون! دقیقاً همونجا...

وداع سخت

۱۴۰۱/۰۸/۱۶

بسم‌الله الرحمن الرحیم
دلبسته شدم به کاری،
گفتند فضای کار زنانه است. مسئول آقای گروه بعد هماهنگی ورود، وقتی دم در اتاق شیشه‌ای خواهران از او پرسیدم، چه کنم، جواب داد بروید داخل، خواهران هستند...
رفتم داخل و جواب‌های سرسری، ناامیدم کرد. جواب‌های کلی بدون قاعده. تقسیم‌بندی معلوم نبود، مرز نداشت، مقسم نداشت. کلا روی هوا بود.
مهمتر از همه، مسئول خانم نداشت.

بعد دو روز، آنقدر پرسیدم که بفهمم و برایم جا بیفتد. خودم آمدم وسط کار تا کار نظم و ترتیب بگیرد، تا یکدست شود... تا

گروه زنانه بود و مدیریت زنانه می‌خواست... ظرافت، دقت، حساسیت.

خانم‌ها سختشان بود روزی دوبار یا حتی یک بار بروند و از یک آقا بپرسند این را چه کنند. حالا آماده‌شدن به کنار

باز و تا کردن چندباره چادر، به کنار... تعویض روسری و پوشیدن آستین، بماند.

آمدم وسط تا بشوم سیبل، تا دوستان در حریمشان بمانند تا کمتر مجبور شوند با نامحرم، هم‌کلام شوند... تا بیشتر عامل باشند به حد برخورد با نامحرم: الا بالضرورة
ضرورتش را برای دوستان کم و برای خودم زیاد کردم و اذیت شدم. راحتی خانم‌ها و حفظ حریمشان، قربانی می‌خواست.

اما هر چه گذشت، تعارفش، احترام و لطف بود، اما در عمل، مترسک سر جالیز هم حساب نشدم.
خواستم مرا به عنوان رابط بپذیرند، اگر کاری قرار شد در محل‌کار خواهران، انجام شود لااقل از طریق حقیر به دوستان اطلاع‌رسانی شود.
اما هرکاری! خواستند کردند.
برای گروهمان چند پیام نوشتم و بالای میز کار، روی دیوار زدم. پسندیدند و خواستند فضا را مهیاتر کنند، اما بدون هماهنگی و با جابجایی وسایل اتاق، همان درصد ذوق و تعهد (به قول خودشان!) را از کارآیی ساقط کردند‌.

تیرخلاصش، اضافه شدن دو برادر بزرگوار به گروه خواهران بود.
سوال کردم چرا؟
بهانه اوردند، دلیل تراشیدند... اگر من نبودم...
مگر قرار نشد به عنوان رابط یا مسئول، حقیر را بپذیرند! مگر قرار نگذاشتیم اگر نبودند، سعی کنم گروه لطمه نبیند!


خواستند و گفتم نمی‌کنم!؟
مگر سوالات کم نشد.
رابط نبودم،
مگر...
یعنی نمی‌شد روزهایی که نبودند یا شاید نباشند، بشوم محل رجوع سوالات؟
مگر این چند روز همین کار را نکردم!؟ چه نیازی بود به حضور آقایی دیگر!

قبل از تمام شدن این بخش کار ـ طبق پیش‌بینی ممکن است تا آخر بهار طول بکشد ـ مگر قرار است این گروه، کار جدیدی کند که نیاز به حضور بزرگوار دیگری باشد؟

نگویید چرا نباشد! مشکلتان چیست چون اصل بر نبودن است، نه، بودن...

اصل اسلام این است که جمع زنانه، زنانه بماند و جمع مردانه، مردانه.

اصل این است که مراودات کم باشد تا حد امکان...

حتی توصیه‌های دینی، جداشدن جمع‌های زنانه و مردانه در فامیل است.

نامحرم، نامحرم است حتی در فضای مجازی
چرا باید در گروهی باشم که نامحرمان، حضور دارند... ضرورتش یک نفر رابط است، نه بیشتر. نهایتا دو نفر

مگر این جمع یکدست است از لحاظ ذهنی و سنی؟
حساسیت‌ها یکی است؟
سطح دینداری یکسان است؟
می‌توانیم به خودمان اعتماد کنیم که به دیگری اعتماد می‌کنیم؟
اینکه قبلاً کردیم و نشده، دلیل این است که نخواهد شد؟

شاید این تشبیه آخر، کارساز باشد...
فضای مختلط به مانند آشپزخانه‌ای است که کف‌اش یک پیت حلبی روغن خالی کرده باشند. آیا می‌شود گفت کسی اینجا لیز نمی‌خورد؟
راه رفتن در این فضا، بسیار دقت می‌خواهد و حواس جمع. ربطی هم به متشرع بودن ندارد. ارتباطی به تجرد و تاهل ندارد...

خانم‌ها زودتر لیز می‌خورند، شاید پایش لیز بخورد، سریع بایستد و کسی متوجه کشیدگی تاندون پایش نشود. درد در وجودش می‌ماند و کسی نمی‌فهمد. این چنین آسیبی را مسئول آقا خواهد فهمید!؟

ممکن است هیچ‌وقت نفهمد و گمان کند که هیچ اتفاقی نیفتاده است.

و متوسل شویم به آیات وحی:

داستان پیامبری اولوالعزم...

وقتی حضرت موسی (علیه‌السلام) گوسفندان دو دختر را آب داد، وقتی دو دختر برای پدرشان تعریف کردند، وقتی یکی دنبال جوان رفت تا از او بخواهد که بیاید و مزد بگیرد، حضرت حق درباره دختر می‌فرماید: تمشی علی استحیاء...
راه رفت با استمداد از حیاء
چرا حضرت حق نفرمودید تمشی علی حیاء!
استحیاء، باب استفعال است، باب طلب. یعنی از حیاء استمداد گرفت...
چرا؟
چون دلش رفته بود و نخواست بروز دهد. مگر موسای جوان چه کرده بود؟
یک سوال پرسید، یک جواب گرفت و بعد وارد عمل شد. حتی حضرت حق نفرمود آخرش تشکر کرده‌ باشند.
همین؟

پ.ن:
۱- چیزی نشده، اتفاقی نیفتاده یا حداقل خبرش نرسیده، اما نمی‌شود گفت چون تا حالا نشده، چون تجربه دارم، نمی‌شود.
خیلی راحت، شدنی است.


۲- زن‌ آسیب پرتعداد و عمیق می‌بیند، حتی اگر جسمش سالم باشد. صدمات ممکن است غیرقابل ترمیم باشد.
العاقل یکفی بالاشارة

۳- اگر گفتن و حرص خوردن و هشدار فایده ندارد، در این جمع نمی‌مانم تا مبتلا یا شاهد فضایی باشم که بعد اتفاق، به دنبال حل قضیه هستند.

نیامده انگار باید بروم... هر چند از ابتدا هم گفتند کار سه‌هفته‌ای و انگار قسمتم همان سه هفته بود.

والعاقبة للمتقین

  • حاج‌خانوم

حریم

نامحرم

کار مختلط

نظرات (۲)

مهدیه یه چیزی برات تعریف کنم

من به یکی از دانشجویان ادبیات فارسی هند یه بار گفتم که یه گروه بزنیم که دانشجویان خارج از کشور و داخل کشور با هم تعامل داشته باشن چون ادبیات فارسی و سبک هندی تفاوت هایی داره که مثلا منی که اینجا هستم خیلی کم بهشون واردم و از طرفی مطمئن بودم اون ها هم خیلی چیزها رو در مورد ادبیات فارسی اینجا نمی دونن

می خواستم یه گروه علمی و مفید داشته باشیم و بعدها گسترشش بدیم و استادی کسی هم اضافه شه

وقتی پیشنهادش رو دادم اول گفتن چه خوب بعد بلافاصله گفتن اگر گناه بشه چی؟ اصلا انتظار نداشتم از یه هندی این رو بشنوم. می دونستم شیعه ست اما چنین تصوری نداشتم. گفتم منظورتون اینه که نکنه یه وقت یکی با یکی دیگه ارتباط خارج از درس داشته باشه؟ گفت بله اون وقت ما زمینه ی گناهش رو فراهم کردیم

خب من هنوزم که هنوزه برام خیلی عجییه که یه هندی این رو گفت. توی ایران گاهی مثل همین موردی که گفتی می بینم و چندان عجیب نیست اما اونجا ... گفتم برات بگم شاید جالب باشه

پاسخ:
سلام یاسمن جان
هم جالب بود و هم خوشحال شدم واقعا
خب گروه رو فقط خواهران بزنید!

متاسفانه نمی دونم چرا دخترهاشون خیلی رو نمیدن به من :))) 

پاسخ:
ناامید نشو عزیز🧐😉
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.