بسم الله الرحمن الرحیم
ان‌شاء الله فقط برای او، در مسیر او و برای رضای او بنویسم.

اللَّهُمَّ اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ
خداجونم!
روز اولی که تو عالم ذر، نگام کردی و گفتی تو هم برو دنیا، برام برنامه ریخته‌بودی یه جایی باشم، یه باری بردارم، یه کاری بکنم، مگه غیر اینه؟ منو بذار همونجا خداجون! دقیقاً همونجا...

خانم جان

۱۴۰۱/۱۲/۱۷

بسم الله الرحمن الرحیم

داستان همسایه‌های خانم جان، مثل همه کتاب‌های مدافعین حرم از حسرت شروع می‌شود. از حسرت رسیدن و دست و پا زدن برای اعزام تا روزی که راوی کتاب، بی‌خیال شده و با یک تلفن، گره‌گشایی می‌شود.

احسان جاویدی، نه بسیجی است، نه سپاهی و نه ارتشی، اما آرزوی حضور و جهاد دارد و بالاخره خانم جان صدایش می‌زنند.

روایت از پرواز ایران به دمشق آغاز می‌شود. از حرم حضرت عمه و دردانه حضرت ارباب...

اما این بار جنس روایت و دغدغه‌ها متفاوت است. مثل همیشه صدای توپ، تانک، مسلسل، شلیک و نارنجک هست و نیست. هست، ولی محور ماجرا نیست.

روایت اصلی، بیمارستانی است درست در منطقه‌ای که خانواده داعشی‌ها را آنجا جمع کرده‌اند. خانواده‌هایی که حالا بدون سرپرست رها شده‌اند و باید به آن‌ها رسیدگی کرد.

و به دکتر احسان (به تعبیر سوری‌ها که به پرستارها هم دکتر می‌گویند.) مسئولیت راه‌اندازی و تجهیز بیمارستان، داده می‌شود. او که از ابتدا، مخالف رسیدگی به این افراد است. خانواده افرادی که الان در جبهه مقابل می‌جنگند، روزی می‌شود وکیل مدافعشان و برای رساندن آذوقه و مایحتاج به در و دیوار می‌زند...

داستان دکتر احسان، روی دیگر حضور ایران در منطقه است. پرچمی که حتی برای خانواده داعشی‌ها و مسلحین، تنها نقطه امید است. خانواده‌هایی که مردهایشان روبروی نیروی مدافع حرم می‌جنگیدند، حالا نام فرزندانشان را به نشانه احترام، علاقه و سپاسگزاری، احسان و سمیه (نام همسر آقای جاویدی) می‌گذارند.

روایتی که فقط ۴ ماه طول می‌کشد و بعد از آن، دیگر دکتر احسان به آن منطقه برنمی‌گردد.

همسایه‌های خانم‌جان، روایتی آرام، زنانه و روانی است که آقای احسان جاویدی تعریف می‌کند و خانم زینب عرفانیان، به تصویر می‌کشد...

قلمت مستدام رفیق!


پ.ن:

۱. از فضل پدر هم حاصلی به آدمی نمی‌رسد، چه رسد به فضل رفقا... ولی سخت است رفیق را خانم عرفانیان صدا بزنم. :). رفاقتی که به اسم حج شروع شد. در مجلس روضه حضرت ارباب، پا گرفت و امید دارم در زمره حسن اولئک رفیقا باشد

۲. زیارت مفجعه، که در کتاب به آن اشاره شده، زیارت‌نامه معتبری نیست و سند مخدوشی دارد، هر چند هنوز ظاهراً کتابچه‌هایش در حرم حضرت عمه، وجود دارد. دوستانه خدمت نویسنده کتاب عرض کردم و با روی باز پذیرفت، اما فرصت اصلاح، گذشته بود.

۳. پوشش کتابخوانی بیان، از اینجا و همت عزیز بزرگوار خانم دزیره، شروع شد. از کتاب آرام جان آغاز گردید و در دومین قدم، همسایه‌های خانم جان را با اهالی بیان خواندیم. الحمدلله رب العالمین

۴. بزرگواری لطف کرد و  نوشت: جز «من» در نوشته‌هایم ندیده است.  روایت، از من شروع می‌شود و به او می‌رسد... اینجا گاهی از نعمات می‌نویسم که او امر فرمود: فاما بنعمت ربک فحدث. گاهی سرنوشت منیت‌هایی را می‌گویم که به او رسیده است. با احترام

والعاقبة للمتقین

نظرات (۳)

  • شاگرد خیاط
  • چقققققدر وقت است از شما نخوانده ایم

    طیب ا....

    التماس دعا 

    حال و روز مشوشی دارم

    پاسخ:
    سلام بزرگوار
    همچنان قدم کلیک‌هایتان روی چشم
    حاجت روا ان‌شاءالله 

    عید شما مبارک

    پاسخ:
    سلام
    عید شما هم پساپس مبارک
  • آویزوووووووووووووووون
  • خوش بحالت 

    چ رفیقای خوبی داری:)

     

     

    پاسخ:
    سلام
    قطعا شما هم یکی از همون رفیق‌های خوبی😘
    نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.