بسم الله الرحمن الرحیم
ان‌شاء الله فقط برای او، در مسیر او و برای رضای او بنویسم.

اللَّهُمَّ اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ
خداجونم!
روز اولی که تو عالم ذر، نگام کردی و گفتی تو هم برو دنیا، برام برنامه ریخته‌بودی یه جایی باشم، یه باری بردارم، یه کاری بکنم، مگه غیر اینه؟ منو بذار همونجا خداجون! دقیقاً همونجا...

تجربه جدید

۱۴۰۲/۰۲/۱۷

بسم‌الله الرحمن الرحیم 

اینجا نوشته بودم از تجربه مجلس داشتن... از تجربه‌ای سخت، سنگین، پر استرس.

این رمضان‌المبارک، باب جدیدی باز شد.

این بار خانم جلسه‌ای بودن را در ابعاد جدیدی، تجربه کردم... یک زمانی از این عنوان، مثل حاج‌خانوم دوری می‌کردم و حالا دوستش دارم.

هر روز از خجالت آب شدم! و فقط این جمله در گوشم زنگ می‌خورد: و کم من ثناء جمیل لست أهلا له نشرته

لحظه به لحظه سعی می‌کردم حواسم باشد تکبر جای چیز دیگری را نگیرد.
یادم نرود قرار نیست همه فن حریف باشم.

شش‌دانگ حواسم جمع باشد که نگذارم کسی خودش را به‌خاطر حقیر، تحقیر کند... اسبابی فراهم کند. کفش جفت کند، جانماز پهن نماید، یا اسباب نشستن فراهم کند. 

چند روز اول، میز و صندلی گذاشتند و راحت نبودم.

یک روز صندلی فراموش شد و نشستم روی زمین و دیگر پشت میز نرفتم.

روزهای اخر، فقط به گذاشتن بلندگو، بسنده می‌شد.

 و کم من ثناء جمیل لست اهلا له نشرته 

پ.ن:

۱- خدا شاهد است برای چیز دیگری جز وظیفه‌ای که فکر می‌کنم در نشر معارف دین دارم، نرفتم. الحمدلله بازخوردهای حضوری و غیرحضوری خوب بود و این نیست جز به برکت قرآن حکیم.

۲- درباره هزینه، نه قراری گذاشته شد، نه سؤالی کردند و نه چیزی گفتم. روز آخر موقع خداحافظی، مسئول کلاس کارت هدیه‌ای، هدیه دادند که الحمدلله روی کارت، مبلغش درج نشده‌بود. مسئول بسیج خواهران، اصرار که مبلغ کارت را چک کنم، چون حدس می‌زد کمتر باشد. پا روی نفسم گذاشتم و گفتم نه... هر چه هست، بیشترش سهمم نبود. شاید فقط صد هزار تومان داخلش باشد. واقعا نمی‌دانستم و نمی‌خواستم بدانم. هر چند شیطان نگذاشت و مبلغ تقریبی کارت با تراکنش‌هایش معلوم شد. بیشتر از انتظارم بود. هنوز به رزق من حیث لایحتسب، نرسیده‌ام.

۳- برکات این جلسه، برای حقیر کم‌نبود. خیلی بیشتر از مستعمین و حاضرین.

۴- شعار می‌دهم؟! حرف‌مفت می‌زنم؟! ساندیس خورم؟!

تنها جوابی که دارم: در همین کشور زندگی می‌کنم و مرفه بی‌درد نیستم. همین 

۵- حرف تلمبارشده زیاد دارم...

۶- چهل سالگی... سلام!

برای حل امتحانی الهی که سه سال است درگیرش هستم، دعا می‌فرمایید؟!

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من أنصاره و أعوانه و شیعته و حزبه و المستشهدین بین یدیه بحق محمد و آله الطاهرین

والعاقبةللمتقین 

نظرات (۴)

  • شاگرد خیاط
  • اخ جون امتحان

    اخ جون چهل سالگی

    آخ جون جلسه

    آخ جون بازخورد

    اخ جون دعا

    التماس دعا

    تبادل لینک در قنوت 

    پاسخ:
    سلام شاگرد خیاط جان
    راستش به اندازه شما خوشحال نیستم...
    ان‌شاءالله مینگونه باشد.

    حاجت روا
  • مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏
  • اگر خروجی این جلسات آشنایی با اهل بیت و هدایت جوان‌هامون باشه  واقعا ارزشمند هست.

    پاسخ:
    سلام بزرگوار
    ان‌شاءالله اینگونه باشد.
  • پروانه 🕊🕊
  • مسؤلیت سنگینیه، و بنظر من پر از ابتلاست. 

    امیدوارم خدا کمکتون کنه.

    پاسخ:
    سلام بزرگوار
    دقیقا همین که می‌فرمایید.
    ممنون از دعای خیرتان

    چهل سالگی شروع شد؟ 😃 چندم؟ مبااااارک باشه عزیزم.

    پاسخ:
    سلام
    ممنون عزیزدل
    به نظرم اصلش تولد قمری است... قمری‌اش بله شمسی مونده هنوز...
    نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.