بعد هفته چهلم
بسم الله الرحمن الرحیم
هنوز در شوک جایزهام. حل نمیشود. مثل یک عالمه شکر که بریزی توی یک لیوان آب، و همهاش تهنشین شود. مبلغ نقدی که همان شنبه صبح به حسابم واریز شد.
شنبه شب بعد از اعتکاف، تندیس و لوح زودتر به خانه رسیده بود. کلی حرف میزنم. یکشنبه لوح را از قابش درمیآوردم و توی کلاسور رزومه میگذارم. فایل رزومه را باز میکنم و این جایزه را ذیل عنوان «لوح سپاس و عناوین» مینویسم. همانروز، پستش را مینویسم. پیام دزیره بانو، یاسگل جان و آویزون عزیزم، کلی شادی برایم دارد.
نه! هنوز حل نشده... شب، نت را جستجو میکنم تا فیلم دریافت جایزه را پیدا کنم، اما نیست و فقط همین مانده:
چندین بار میبینم و هر بار ته دلم، قند آب میشود. این حجم خوشحالی، مانع این شده که کار دیگری انجامدهم.
تصمیم میگیرم این شادی را با رفقا، تقسیم کنم. دوشنبه صبح و فقط با یک سلام، فیلم را برای بعضی از دوستانم، میفرستم. واکنش همه پر از حس خوب است.
دو نفر از دوستان نزدیکتر، ذوقزده زنگ میزنند، بعضیها صدا میفرستند. کلی پیام با ماچ، قلب، کف و... و کلی آرزوی قشنگ به دستم میرسد.
چقدر خوشحالم بابت داشتن دوستان خوب!
بابت عزیزانی که حسادت نمیکنند و موفقیتم، شادیشان است...
از همدانشگاهی و دوست مجازی ندیده که وقتی گفتم خبر را توی گروه نویسندگی نگذار، نمیخواهم تفاخر کنم، جواب داد که «ولی من میخوام بهت تفاخر کنم!» و کار خودش را میکند و مقدمه یک عالمه انرژی مثبت میشود.
بالاخره حل میشود.
وقتی این شادی را تقسیم میکنم، به تعادل میرسم.
دقیقاً مثل غم! سال 98 که برایم پر از فراق بود، هر بار در جایگاه صاحبعزا، صدر مجلس یا کنار در میایستادم، با آمدن هر عزیزی، گریستن، در آغوشگرفتن و بعد خداحافظیاش، انگار بخشی از سنگینی غم، کم میشد. هر کسی بخشی از غصهام را با خودش میبرد... و هر بار سبکتر میشدم.
باورم نمیشد شادی هم از همین جنس باشد... باید تقسیمش کنم تا به تعادل برسم. :)
پنجمین سفرنامه اربعینیام با عنوان «مَعَ إمامٍ مَنصُور»، تقدیم نگاهتان.
خوشحال میشوم بهجز تعریف احتمالی، نقد یا ایرادی ملاحظه کردید، بفرمایید؛ و دعا بفرمایید که این قلم جز برای اهلبیت و اسلام، خرج نشود.
بعد از هفته چهلم!
چهل شب چهارشنبهای که رنگ مهدوی گرفت، سفر اربعین امسال، هزینه، همسفر، نوشتن سفرنامه و جایزه ویژه، فقط فقط فقط لطف و فضلی از جانب امام عصر (روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) است و لاغیر...
و تا همیشه
کاش یادم بماند که صاحباختیارم، مولایم منتظر حرکتم هست تا دستم را بگیرد.
الحمدلله رب العالمین
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
والعاقبة للمتقین
عزیزدلممممم
چقدر این فضای بیان یه شادی عمیق از دوستامون به ما بدهکار بود:) الحمدلله رب العالمین