بسم الله الرحمن الرحیم
ان‌شاء الله فقط برای او، در مسیر او و برای رضای او بنویسم.

اللَّهُمَّ اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ
خداجونم!
روز اولی که تو عالم ذر، نگام کردی و گفتی تو هم برو دنیا، برام برنامه ریخته‌بودی یه جایی باشم، یه باری بردارم، یه کاری بکنم، مگه غیر اینه؟ منو بذار همونجا خداجون! دقیقاً همونجا...

بسم الله الرحمن الرحیم

شرمنده طولانی‌شد، قابلیت نداشت دو پست بشود...

اول درباره ضرورت ولایت فقیه گفتم

پست دوم، مقدماتی، بیان شد

و در پست قبلی، چگونگی انتخاب ولی‌فقیه،بیان‌شد.

و حالا چند مثال ساده و برنامه عملی زندگی حضرت آقا

- ورزش جزو برنامه روزانه‌شان است و اهل والیبالند.

- مقید به نماز اول وقت هستند.

- معمولاً روی صندلی می‌نشینند.

- نقل‌شده خانه‌شان، فرشی دارد که انقدر فرسوده شده که موکت، به نسبت نرم‌تر است.

-کل وسایل خانه‌شان، به‌جز کتاب‌ها در عقب وانت جا می‌شود.

- به فرزندشان اجازه ندادند وارد کارهای اقتصادی شوند.

ایا اگر کسی، این کارها را نکند، و از عملِ ولیِ فقیه تبعیت نکند، با ولایت فقیه، ضدیت دارد!؟

اگر ورزش نکند

اگر وسایل خانه‌‌اش، دو سه کامیون باشد

اگر کتابخوان نباشد

اگر جایی غیر حوزه درس بخواند...

اگر کف خانه، فرش دست‌باف بیندازد...

از عمل ولی‌فقیه، می‌شود برداشت وجوبی کرد؟

*

بیایید دو قدم عقب برویم!

برویم سراغ فقه

 همان جایی که یادمان دادند که منابع استخراج احکام، چهار تاست و ترتیب دارد و هر کدام که نبود، باید برویم سراغ بعدی... نه هر جا دلمان خواست:

۱- کتاب: همان کاتالوگ زندگی.

۲- سنت، تقسیم می‌شود بر

  • قول: حرف امام معصوم. همان قال‌هایی که داریم و از معصومین روایت شده است.
    ساده‌اش می‌شود هر کلامی که از دهان مبارک امام جاری‌شده است یا مکتوب کرده‌اند. چه اینکه کتابت امام، همان اثر قول امام را دارد و اولین‌قدم انتقالش توسط خود امام صورت گرفته است.
  • فعل: عمل امام معصوم. هر کاری که کرده‌ و راویان برایمان نقل کرده‌اند.
  • تقریر معصوم: سکوت امام. یعنی اگر کسی، کاری در برابر ایشان انجام داده و امام معصوم، چیزی به آن شخص نگفته است. این هم از باب انکه امر به معروف و نهی‌از منکر، واجب است، و معصوم به واجبات، مقید است، اگر ان کار حرام یا اشتباه بوده، بر امام واجب است که شخص را نهی‌کند، و چون نهی‌نکردند، پس‌می‌توان از همین سکوت،  استفاده کرد.

حالا سؤال

آیا برداشتی که از قول، فعل یا تقریر امام می‌شود، یکسان است و اصطلاحاً اثر وجوبی دارد؟

یعنی اگر امام یک حرفی را زدند و گفتند انجام بدهید، واجب است!

یا حرف نزدند و فقط انجام دادند، این هم واجب است!

یا کسی جلویشان این کار را انجام داد و امام سکوت کردند، این کار هم واجب است!!

این نتیجه، درست است؟

بگذارید مثال بزنم.

الف) معصوم می‌فرماید: طلب علم کنید، دنبال علم بروید.

ب) معصومین، با شتر یا اسب جابجا می‌شدند یا ‌‌‌‌پای پیاده‌ رفت و آمد می‌کردند.

ج) کسی در حضور معصوم، شیرِ شتر خورده‌است.

ایا طلب‌علم، شترسواری و خوردن شیرشتر، هر سه واجب است و هیچ‌فرقی ندارد؟ پس بر این مبنا سوارشدن بر خودرو و هر وسیله نقلیه، حرام است، چون معصوم هیچ‌وقت سوار نشده‌اند.

خوردن شیر شتر هم واجب است! و اگر کسی غیر این انجام دهد یا از انجامش سرباز بزند، دیگر او را نمی‌توان پیرو امام معصوم دانست؟

کمی تأمل بفرمایید!

دقیقاً اینجا اصول۱ وارد می‌شود و به دادمان می‌رسد...

الف) معصوم از فعل امر استفاده کرده، ظاهرش نشان می‌دهد این امر واجب است و اگر واجب نباشد، لااقل حتماً مستحب هست... اگر دلیل دیگری نداشته‌باشیم، با سایر احادیث و احکام سنجیده می‌شود و خلاصه حُکمش درمی‌آید یا واجب یا مستحب مؤکد... (یعنی مستحبی که بر انجامش، تاکید شده‌است.)

  

ب) مورد دوم، عمل/فعل امام، ظهور در جواز عمل دارد. یعنی حداکثر برداشتی که از نقل تاریخی شده است این است که انجام ان کار، حرام یا مکروه نیست. حالا اینکه مستحب است، واجب است یا مباح، از صرف عمل امام، قابل استخراج نیست. (ضمناً بررسی می‌شود که عمل امام در شرایط تقیه۲ یا اجبار نباشد. مثل امام اول که حکمیت را پذیرفتند، امام دوم، صلح را پذیرفت، امام سوم، قیام را پذیرفت، یکسری از معصومین از مدینه به شهر دیگری رفتند و امام هشتم، ولایت‌عهدی مأمون را قبول کرد. ایا این اعمال، خواست امام بوده است؟ با طیب‌خاطر انجام دادند، خودشان خواستند؟)۳

  

ج) تقریر امام، مثل فعل است و البته یک درجه پایین‌تر... البته که باز بررسی شود امام در شرایط تقیه قرار نگرفته‌اند. مثلاً کسی به شیوه دیگری نماز خوانده و امام چیزی نگفتند. از تقریر امام هم صرفاً عدم حرمت درمی‌آید.

الان تا اینجا مشکلی نیست، همه چیز روشن و واضح است؟

سؤال اول پست را با دقتی دوباره بخوانیم: با فرض قبول‌داشتن ولایت مطلقه فقیه، آیا از عمل ایشان، می‌توان برداشت کرد که ایشان راضی هستند و با اختیار این کار انجام دادند و دیگران را هم تشویق می‌کنند؟

که در ادامه بتوان گفت اگر کسی از عمل ولی‌فقیه، پیروی نکرد، او ضد ولایت‌فقیه هست؟

والعاقبة للمتقین


پ .ن:

۱- بعضی‌ها تشکیک کردند که اصلاً این حرف‌ها ـ که از اصول فقه درامده  وکلاً اصول‌فقه ـ کشک است، الکی است. قبلاً حدیث را می‌شنیدند و عمل می‌کردند. این دسته در تاریخ به اخباریگری معروفند. یعنی به هر چه می‌شنیدند، عمل می‌کردند. من اصلاً به بار منفی کلمه کار ندارم. کاملاً مثبت...

فقط چند نکته...

الف) یکی از نکاتی که در فهم ایات، مهم است، شان نزول آیات است.

به زبان خودمانی می‌شود که چه اتفاقی افتاد که این آیه نازل شد. رسول خاتم کجا بودند، چه کسی، چه چیزی گفت که خدا جوابش را اینگونه داد.

البته که قران ۷۰ بطن دارد و هر بطنش، ۷۰ بطن... ولی در استخراج، خصوصاً احکام، خیلی مهم است که شان نزول را بدانیم.

درباره احادیث هم این نکته هست که معصوم(علیه‌السلام) در چه موقعیتی، در جواب چه سوالی، این نکته را بیان کردند که در اصطلاح تخصصی به آن سبب صدور می‌گویند.

ب) متأسفانه در طول تاریخ به دلایل متعدد (در ذیل این پست و در جواب نظر ساراخانم عزیز، نکاتی را گفتم که سبب شده همه انچه که باید، به ما نرسد.) ما سبب صدور بسیاری از احادیث را نداریم، حتی شان نزول همه ایات نیست، کلا غیر از قرآن که حضرت حق، خودشان ضمانت کردند که صحیح و سالم و بدون کم و زیادشدن یک واو، به ما رسیده، تا دلتان بخواهد در تاریخ و در نقل روایات، اشتباهی صورت گرفته و بعضی‌هایش نرسیده‌است. این خودش یک علم مفصل است، بماند.

خب...

ج) حالا ما یکسری حدیث داریم که سبب صدورش معلوم نیست، از ان طرف احادیثی داریم که ظاهرا با هم متناقض هستند. اخباریون برای این موارد، اصلاً راه‌حلی ندارند، اما عده‌دیگری از علماء، به‌جای اینکه دست روی دست بگذارند، بر اساس اموزه‌های اولیه معصومین که راه استنباط احکام را به صورت موردی و بر مبنای عقل، به اصحابشان یاد داده‌بودند، دست‌به کار شدند و یکسری اصول عقلی تدوین کردند که اگر در برداشت از ایات و روایات، به تناقص و تضاد و... رسیدیم، چه‌کنیم که این علم در طول‌زمان، تکمیل ‌شده و چون همیشه با علم‌فقه استفاده می‌شد، اصول‌فقه نامیده‌شد. وگرنه اصول استنباط است و الزاماً فقط در فقه کاربرد ندارد.

  

۲- تقیه به معنای ساده یعنی وقتی کسی در موقعیتی قرار بگیرد که جان، مال یا ناموسش در خطر باشد و به طور کلی بیم خطر جدی برود، می‌تواند دینش را پنهان یا حتی انکار کند و هیچ گناهی ندارد.

مثلاً دور از جان اگر کسی شمشیر گذاشت بیخ گلوی کسی، و تهدید کرد اگر نگویی مسلمان نیستم و به مقدسات توهین نکنی، تو را می‌کشم، باید این کار را بکند و بابت حرف‌هایی که زده، گناهی مرتکب‌نشده است.

خفقان و فشار بر معصومین از سمت خلفاء، وجود داشت و به طور خاص و پیوسته، از دوره دوم زندگی امام ششم شدت یافت و تا زمان غیبت وجود داشت و هر چه جلوتر رفت، این زیر ذره‌بین بودن بیشتر شد تا حدی که زمان امام یازدهم، بین خدمتکاران خانه، جاسوسان حکومتی بودند.🙁

امام یازدهم آنقدر در خفقان بودند که وقتی از راهی عبور می‌کردند، حتی شیعیان جر‌أت نداشتند به امام، سلام کنند. چه اینکه نه جان امام، جانِ شیعیان به خطر می‌افتاد و توسط عمال حکومت، شکنجه یا کشته می‌شدند.

  

۳- درباره عمل امام، حتی در مواردی، جواز هم نمی‌توان بکار برد...

  • درباره سبک‌زندگی امام اول در حکومتشان، نقل‌های بسیاری درباره فقیرانه بودن زندگی‌شان شده‌است. نان جوی خشکیده و کفش وصله‌دار و... آیا ما باید مثل امام زندگی کنیم، شخص امام، مردم را از شبیه شدن و مدل او زندگی کردند، نهی کردند.
  • یا مثلاً بسیاری از معصومین ما با زهر به شهادت رسیدند و کسی زهر را به زور به ایشان نخوراند و خودشان خوردند، خب سؤال ایا چون امام زهر خوردند، ما هم باید بخوریم؟ یکبار دیگر این مسئله را مطرح کردم و خواننده‌ای بزرگوار با تعجب پرسیدند یعنی شما اعتقاد دارید وقتی امام زهر نوشیدند، می‌دانستند زهر است؟! آن موقع استناد به علم امام کردم، اما حالا یک سؤال دیگر دارم، چطور حاج قاسم عزیزمان، موقعی که به سمت فرودگاه بغداد می‌رفتند، در تماسی تلفنی با دخترشهید حاج‌عماد مغنیه، در جوابِ کجا می‌روید، گفته بودند: به سمت مقتلم می‌روم. یا از خیلی از اولیاءالهی و حتی ادم‌های به‌ظاهر عادی، شبیه این سخن نقل شده که زمان و مکان مرگشان را می‌دانستند و حتی اطلاع داده بودند، بعدا اطرافیان وقتی حالشان را نقل کرده بودند، تازه متوجه شدند که خودش می‌دانسته، درباره بسیاری از شهدا، نقل شده، این افراد غیرمعصوم به واسطه پاک بودن، از زمان و مکان و چگونگی مرگش اطلاع داشتند، اما العیاذبالله، امام معصوم، بی‌اطلاع بوده و غافلگیر شدند؟
      
  • الان حواستان هست به چه نتیجه‌ای درباره اثر و نوع برداشت از فعل امام معصوم رسیدیم؟

نظرات (۲)

واقعا توانایی استدلالی شما رو تحسین میکنم، اساسا علمای شیعه و حوزوی ها قدرت استدلالی خوبی دارن، فقط یه اشکال تو این استدلال ها وجود داره و اون مساله برخی پیشفرض ها و مبانی است به خصوص موضوع عصمت ائمه، تعریف و اثرات مترتب بر اونه:

 

1- با بخش آخر پست تون شروع میکنم:

"العیاذ بالله انمام معصوم بی اطلاع بوده و غافلگیر شده "

جالب اینجاست این تعجب شما با نص آیات الهی همسو نیست به خصوص آیه 34 لقمان که میفرماید کسی نمیداند در کدام زمین فوت میکند و فردا چه چیزی کسب میکند، و آیه ای که الان خاطرم نیست مستقیم به پیامبر صلی الله علیه و سلم خطاب میکنه و این یعنی محدودیت زمانی و مکانی برای علم به مرگ دارن، پس اینطوری راجع به امام حرف زدن به نظر مقرون به صحت نیست.

 

2- بیاین اصلا فرض کنیم ائمه معصوم هستن، عمل و قول ایشون مبنای عمل ما باید باشه، ولی منطبق با همون مثالی که زدین یه امام صلح میکنه، یه امام زیر بار حکمیت میره یه امام جنگ و یه امام میشم ولی عهد حاکم جائر و ... قطعا اصول میتونه کمک شایانی بکنه ولی بعضی از مبانی اصول هم ممکنه محل تشکیک باشه و اساسا اجتهادی که محقق میشه ممکنه متفاوت باشه چون استنباط بر پایه اصول هم خروجی های مختلفی میتونه داشته باشه

لذا حکم دادن اونم با قید مطلق به چیزی رو باید کمی احتیاط کرد

 

3-اینکه قطعا باید از ولی امری از خودمون اطاعت کنیم، شکی نیست، اما تعیین و تشخیص مختصات و مشخصات این ولی امر، مساله ی ساده نیست، پیچیدگی های داره که شاید برای تشخیص ش بفرمائید خبرگانی باید منتخب بشن، من اتفاقا خیلی موافق این امر هستم ولی فرایند انتخاب این خبرگان چطور باید باشه و اگر این خبرگان اشتباه کنن چی؟؟ اینکه خبرگان رو مردم تو فرایند رای گیری باید انتخاب کنن و .. 

به نظر صرفِ فقاهت نمیتونه حکم به ولایت بده،  در حالی که تو انتخاب حضرت داود صلوات الله علیه قدرت و حکمت فصل الخطاب بودن مطرح شده ... که برای اینها لزوما فقیه بودن شرط لازم نمیتونه باشه که بخوایم ولایت مطلقه ای رو براشون قائل باشیم

 

ممنون میشم شبهات رو پاسخ بدین، البته قبلا هم بعضی موارد مطرح فرموده بودین که بعدا پاسخ میدین که هنوز واصل نشده

 

از صبر و نگاه بلندتون ممنونم

 

 

 

پاسخ:
سلام علیکم

۱- در همان اصول، حرف عام و خاص و مطلق و مقید می‌شود، ایه‌ای که می‌فرمایید مطلق است، نمی‌تواند مقید شود؟ مشخصاً نقل امام هشتم خطاب به مامون امده که می‌دانستند و توصیه‌های قبل رفتنشان به صحابه‌شان اباصلت...

شما دور و برتان سراغ ندارید کسانی که می‌دانستند چقدر عمر می‌کنند و کجا از دنیا رفته یا شهید می‌شوند؟ یعنی همه راویان دروغ می‌گویند؟
حضرت حق می‌فرماید: و ما تدری نفس بای ارض تموت
ترجمه تحت لفظی می‌شود نفس نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد.
نفس نکره امده!
آیا ادات عام بودن سرش امده؟ مثل ایه کل نفس ذائقة الموت
نه
یا شبیه ایه و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا
اینجا جمیعا، ادات عام بودن است.

اینجا  کلمه نفس نکره امده، مفسران از این نکره بودن، دلالت اطلاق گرفته‌اند. شمول اطلاق، بر همه افراد خود، بر مبنای مقدمات حکمت است. (بر عکس عام، که دلالتش بر وضع است، یعنی حرف یا کلمه‌ای امده که دلالت بر همه افراد را شامل می‌شود) اطلاق می‌تواند مقید شود و استثنا پذیرد. پس منافاتی با ایه ندارد.

۲- دقت بفرمایید، در شیعه امام مقام عصمت دارند. قولشون حجت است، از عمل و تقریرشون، برداشت جوازی میشه مشروط به اثبات عدم تقیه و عدم اجبار.

۳- اما به دلیل اینکه سبب صدور بسیاری از احادیث به ما نرسیده و بسیاری از احادیث هم از بین رفتند، برای همین فقهای شیعه، کمتر حکم قطعی می‌دهند. ادبیات متفاوتی دارند.
جایز است، محل اشکال است، اقوی است، اظهر است، مجزی است...
همه این اصطلاحات بخاطر عدم یقین است.

۴- مبانی هر علمی، قابلیت تشکیک دارد. اما واقعا جدا از حب و بغض، اصول فقه بخونید، می‌بینید مسائل عقلی است. مثلا گزاره‌هایی مثل
اثبات شیء نفی ما عدا نمی‌کند. یا جمله شرطی، مفهوم ندارد، یا بحث عام و خاص، مطلق و مقید
همه ایجاد شده تا طبق قاعده «الجمع مهما امکن اولی من الطرح» جمع کردن دو روایت، اگر ممکن باشه، بهتر از کنار گذاشتنشه، بله، این تفاوت فتوا از همین‌جا ناشی می‌شه، اما چاره‌ای نیست. اجتهاد عملا باب عمل به دین رو باز می‌کنه، وگرنه تو خیلی از مسائل، دین نظر نداره، چون مسائل مستحدثه است و جدیده. باید حکمش دربیاد.

۵- درباره مطلقه بودن ولی، در اولین لینک که هست، با یه مقدمه عقلی، اطلاقش رو ثابت کردم.
چگونگی انتخاب رهبر، توی پست قبل مفصل گفتم که خبرگان از کجا اومد. قانون اساسی هم صرفا علم رو برای ولی‌فقیه کافی نمی‌داند.

اصل ۱۰۹ - شرایط و صفات رهبر
صلاحیت علمی لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه.
عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام.
بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافی برای رهبری.
در صورت تعدد واجدین شرایط فوق، شخصی که دارای بینش فقهی و سیاسی قوی‏تر باشد مقدم است.

در پست ثابت خواهش کردم، یه علامت یا اسم در پستتون بگذارین تا برایم خواننده‌های ناشناسی که بزرگواری کرده و مرتب نظر می‌گذارند، مشخص و قابل تمایز باشند. مثلا اول هر نوشته یک بعلاوه بگدارید. در همین حد.
اگر شما همان خواننده بزرگواری هستید که نام کاربری ایتا را گداشتید، خدمتتان عرص کنم، برای ان نام‌کاربری، پیعامی فرستادم که دیده نشده و جوابی دریافت نکردم.
به نظرم امد شاید اشتباهی رخ داده، دوباره ادرس را چک کردم، درست بود.
پس قاعدتا فرصتی نگذاشتم برای نوشتن جواب برای کاربری که پیدا نمی‌کنم.
بزرگواری بفرمایید با ادرس وبلاگ در ایتا برایم یک پیغام ارسال فرمایید.
با احترام

اگر اشتباه میگم منو از اشتباه در بیارید.

تا جایی که خوندم و شنیدم ائمه همیشه و همه جا فقط اولویتشون جامعه و مردمشون بودن و تو این راه جونشون رو هم دادن به راحتی.

آیا رهبر جامعه حتی اگر در شرایط تهدید و اجبار هم قرار بگیره ممکنه جامعه رو به خطر بیندازن؟

 

پاسخ:
سلام علیکم بزرگوار
اولویت اول حفظ دین است، نه حفظ جان مردم.
بله اگر حفظ جان در میان باشد، وظیفه مردم است که سپر بلای امام و رهبر بشوند و رهبر و امام جامعه هم اگر ببیند با فداکردن جانش، دین و جان مردم حفظ می‌شود، این کار را می‌کند.
همان کاری که امام سوم کردند...
همان دلیلی که امام هشتم برای خوردن زهر داشتند. چه اینکه در همان جلسه که مأمون به امام انگور زهرآلود تعارف می‌کند، اول امام سر باز می‌زنند، بعد مأمون دستور می‌دهد که مأمورانی که در اتاق گماشته، جلو بیایند، امام (ظاهراً از ایشان نقل شده که دیدند اگر انگور را نخورند و به دست این حرامیان، شهید شوند، بر شیعه واجب می‌شود که به خونخواهی امام قیام کنند و آن وقت جمع اندک شیعیان تشکیل شده در ایران، از بین خواهند رفت. لذا امام به اراده خودشان، سم می‌خورند. دقت کنید باز هم نه فقط مسئله جان، بلکه مسئله بقای شیعه و ماندن آن برای امام موضوعیت دارد.)

و  جهاد، بر همین مبنا، معنا می‌یابد.
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.